پرستوی مهاجر

الهم عجل لولیک الفرج

پرستوی مهاجر

الهم عجل لولیک الفرج

سخنرانی رهبر شهید - 16 / 10 /1371

 http://hazare.blogsky.com/

بسم الله الّرحمن الّرحیم
جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا

به اجازه اساتید، بزرگان، ریش سفیدان و شما مردم قهرمان و غیور که قهرمانی و رشادت تان ‏را در این ایام تاریخی و سرنوشت ساز ثابت کردید و مقاومت تان را برای جهانیان آشکار ساختید. ‏می خواهم صحبت هایی را خدمت شما در این مجلس پرشکوه بعرض برسانم.‏
مسأله اوّلی که می خواهم بعرض برسانم بمناسبت این روز بزرگ تاریخی است که عید پر ‏عظمت جهان تشیع به حساب می رود و شما این افتخار را دارید که پیرو شخص الهی و جهانی ‏همچون علی هستید.‏
مطلب دوم درباره جنگ است. مسلماً شما دربارة این جنگ تحمیلی اخیر مطالب مفصّلی را از ‏مسئولین شنیده اید ولی یک سری مسائلی که من لازم می بینم تا با شما عزیزان در میان بگذارم و ‏توضیح بدهم، مخصوصاً جنگی که در چنداول پیش آمد و علت آنکه چرا چنداول را می زنند؟‏
مسأله سوم، مسأله وضعیت فعلی کشور، موضع حزب وحدت اسلامی و سرنوشت آینده است ‏که اگر وقت و فرصت اکتفا بکند این موضوعات را خدمت شما عزیزان توضیح خواهم داد.‏
اولاً خدمت شما عزیزان مجاهد و سلاح بدوش یک تذکر می دهم و ضمناً یک تشکر از شما ‏می کنم. مسأله قابل تذکر این است که این همه احساسات و شور و شوقی را که شما نشان می دهید، ‏ما لیاقتش را نداریم؛ ما کوچکتر از آنیم که ملت ما، مجاهدین ما برای ما احساسات نشان می دهند. ‏امّا آنچه را که قابل تشکر و قدردانی می دانم این است که این احساسات علامت بیداری و زنده بودن ‏شما است، این یک زندگانی نوین است که امروز جامعه ما بخودش می بیند و بعد از 5 یا 6 جنگ ‏این حیات جدید است که به ملت ما دست داده است و من از آن تشکر میکنم.‏
امروز روز با سعادت و بزرگی است؛ در همچون روزی بود که مولای متقیان به دنیا آمد، مردی ‏که شما مردم قهرمان افتخار پیروی اش را دارید و لذا لازم می دانم که امروز را به پیشگاه شما ‏مسئولین محترم و مردم شجاع و مقاوم تبریک عرض نمایم. امّا این مرد کیست؟ مصداق اکمل و ‏اصلح این آیه ی شریفه ای است که خدمت شما تلاوت کردم، یعنی حضرت علی؛ چرا که پیغمبر می ‏گوید که علی با حق است و حق با علی است.‏
لهذا حق است که اینجا بگوییم (جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا) آری در همچون ‏شبی وقتی که علی به دنیا آمده است حق به دنیا آمده است و باطل از میان رفته است. حالا من ‏چگونه از علی صحبت کنم؟ مسلماً که علماء، بزرگان و شما عزیزان علی را بیشتر از من می شناسید. ‏برای دوستی علی و محبت علی بود که شما اینهمه زجر و ستم را به پوست، جان و استخوان و مال و ‏ناموس تان تحمل کردید. لهذا در مورد علی صحبت کردن و آنهم از طرف من ناچیز که نمی توانم ‏برای علی چیزی بگویم، شاید حرف درستی نباشد. درباره علی ای که نه تنها دوستانش بلکه آن مرد ‏مسیحی این حرف را می نویسد، جرج جرداق مسیحی وقتیکه انقلاب علی را با انقلاب کبیر فرانسه ‏مقایسه می کند، می گوید که چه ظلمی کردم درتاریخ، چه گناهی را مرتکب شدم، نابخشودنی، که ‏دریا را آوردم، اقیانوس را آوردم با این جوی کوچک مقایسه کردم. این حرف از پیروان علی نیست ‏بلکه از کسی است که نه خدای علی را قبول کرده است، نه پیغمبر علی را قبول کرده است و نه خود ‏علی را، ولی درباره اش اینطور می نویسد! لهذا درباره علی صحبت کردن جا دارد، منتها آن کس باید ‏غیر از ما باشد و ما باید درباره شیعیان علی که صرف بخاطر �شیعه علیِ بودن�، این همه ظلم و ستم ‏و فشار جنگ را تحمل کردند صحبت کنیم....‏
و ما مفتخریم از اینکه پیرو کسی هستیم که می گوید: مرگ در زیر لحاف ذلت است و این ‏افتخار برای ما بس است، یا پیرو پسر عزیزش، امام حسین هستیم که می گوید: �حیات عقیده است و ‏جهاد� و حیات انسانی را برای این می داند که باید آدم عقیده داشته باشد و در راه آن عقیده جهاد ‏کند. آن عقیده چیست؟ ولایت علی است که شما دارید و در راه این عقیده جهاد کردید. من فکر می ‏کنم که همین افتخار بزرگ برای ما و شما کافی است که پیرو علی و حسین هستیم؛ بگذار هر چقدر ‏که دشمن می تواند برای این عقیده و بخاطر این پیروی بر سر ما فشار بیاورد و ما را نابود کند، باز ‏این افتخار ما خواهد بود! ‏
اگر ما پیروی علی را داشته باشیم، و پیرویی امام حسین را داشته باشیم، معتقدیم که مسلماً ‏پیروزیم و جاودانه خواهیم ماند! ‏
این افتخار بزرگی است که مردم تشیع و مردم هزاره افغانستان داشتند. در آن وقتیکه پیروی از ‏علی جرم بود و در زمان خلفا هر کس مجبور بود که باید علی را لعن و طعن بکند، امّا در کتابهای ‏تاریخ که موجود است، می نویسد که شیعیان افغانستان و مردم هزاره این لعن و طعن را قبول نکردند ‏و دیدیم که یک پول بسیار سنگین در آن وقت قبول کردند که به دستگاه خلفا تحویل بدهند ولی لعن ‏علی را قبول نکنند. من در اینجا افتخار می کنم به بازوان پرتوان شما مجاهدین و شما مردم که از ‏عقیده و ایمان تان دفاع می کنید. مسلماً اگر 6 جنگ را ارزیابی کنیم شما هیچ گناهی نداشته اید، غیر ‏از اینکه شیعه علی و پیرو علی بوده اید. ‏
من شاید این مسأله را در صحبت های دیگر هم خدمت عزیزان و سروران روشن کرده باشم و ‏حالا هم خدمت تان می گویم که ما به هیچ وجهی طرفدار این 6 جنگی که بر سر ما تحمیل شده ‏نبودیم. و خدا را هم شاهد می گیریم که هر جنگی که بر سر ما تحمیل شد روز اول اعلامیه آتش ‏بس را من یکطرفه امضا کردم. و اگر هیأت عادی بوده یا هیأت صلح بوده، من همواره پذیرفته ام و ‏قبول کرده ام. ولی شما همیشه شاهد بودید که این آتش بس و این اعلامیه را امضا کردم ولی این ‏هیأت ها هیچ کاری را از پیش نبردند. ‏
در این جنگ اخیر هم، همه شاهد بودید و مسئولین هم این مسأله را توضیح دادند که جنگ با ‏فرقة هشتاد (نیروهای اسماعیلیه) بود، یعنی شورای نظار یا به اصطلاح وزارت دفاع با فرقه هشتاد ‏درگیر شده بود و بعد از این درگیری که برادر عزیز مان جناب حاج آقای خلیلی در آن جلسه دیگر ‏مفصلاً توضیح دادند، چرا پیش از 500 نفر از مردم ما را اسیر گرفتند؟‏
در این رابطه من لازم می بینم که یک مقداری این جنگ را برای شما باز کنم: از آن روزی که ‏این کشور اسم افغانستان را بخود گرفته دوصدوپنجاه سال می شود، و دولتی که تشکیل شده و ‏حکومتی که در اینجا در طول این دوصدوپنجاه سال بوده برای ما بسیار ناگوار بود، و ما بسیار فشار ‏دیدیم و ذهنیت ما هم بر این بود که در رأس حکومت قوم پشتون قرار داشته و بقیه را به عنوان ‏فارسی زبان فشار داده اند. و زمانیکه عبدالرحمن تصمیم گرفت که حکومت مرکزی را بوجود بیاورد، ‏همة حکومت های محلی با این مسأله مخالفت کردند: از شمالش مخالفت کردند، از جنوبش مخالفت ‏کردند از غربش مخالفت کردند و از شرقش مخالفت کردند؛ ولی چرا تنها 62٪ مردم ما را از بین ‏بردند؟ چرا؟
این سئوالی است که برای همه ی ما و شما است و این ذهنیت برای ما و شما بوجود آمده که ‏پشتون بر سر ما ظلم کرده و در این مورد جای شک هم نیست که دوصدوپنجاه سال سر ما و شما ‏حکومت کردند... از این جهت اقداماتی را که حزب وحدت تا حالا کرده بود و بسیار طولانیست ولی ‏با آنهم لازم است که شما مردم در جریانش قرار بگیرید. من نمی توانم همه ی جزئیاتش را بیان کنم ‏ولی فهرستش را می گویم:‏
احزاب سیاسی که تشکیل شد همه ی ما تا سال67 برای نوع حکومت در افغانستان فکر می ‏کردیم، ولی وقتی که در سال 67 با وساطت جمهوری اسلامی ایران در زمان حیات امام رحمت الله ‏علیه، میان ائتلاف 8 گانه و اتحاد 7 گانه که تصمیم گرفته و اعلان شد که برادر بزرگوار ما آقای ‏خلیلی که اینجا تشریف دارد، در آن روز سخنگوی ائتلاف بود. اینها قطعنامه امضاء کردند که مردم ‏تشیع یک چهارم سهم داشته باشند و این را همه تان از رادیوها شنیدید و به رادیوها گوش دادید. و ‏من معتقدم که بحمدلله مردم ما از هر وقت و زمان دیگر کرده مسایل سیاسی را خوبتر و بیشتر دنبال ‏می کنند و حتی باید این مسأله را بگویم و بپذیریم و این از طرف خودم است هیچ جسارت به ‏مسئوولین دیگر ندارم و عاجزانه می گویم که از نگاه سیاسی و از نگاه درک اوضاع، شما مردم ‏قهرمان به مراتب از ما مسئولین کرده جلوتر هستید.‏
من درباره خودم این حق را می دهم که این اعتراف را در پیش شما مردم بکنم و هیچ نظر ‏جسارتی به مسئوولین ندارم...‏
بهر حال شما در جریان قضیه هستید که برادرانی که در پیشاور نشسته بودند گفتند که شیعه ها ‏در افغانستان دو درصد یا سه درصد هستند و از کل رادیوها اعلان شد که شیعة دودرصد یا سه ‏درصد هیچ حق ندارد که در حکومت نقش داشته باشد و این حرف عقلایی است و غیر عقلایی ‏نیست!‏
در اینجا بود که ما فکر کردیم پس ما که تا حالا در سرو صورت می زدیم که دولت در ‏افغانستان تشکیل بدهیم و آن دولت وابسته نباشد، حکومت ناب اسلامی باشد، و وقتی که ما در ‏افغانستان موجودیت نداریم، این حرف بی خودیست. باید امروز از موجودیت خود در افغانستان ‏دفاع کنیم. ما باید اول برای این برادران اثبات کنیم که ما در افغانستان هستیم و روی این مسأله بود ‏که حزب وحدت تشکیل شد.‏
وقتیکه حزب وحدت تشکیل شد، اولین کاری را که در دست گرفت این بود که هیأتهای متعدد ‏بفرستد تا با قومندانهای داخل تفاهم بکند. چون رهبر ها در پیشاور امتحان شده و امضا گرفته شد و ‏اعتراف کرده که شما در افغانستان نیستید! حالا برویم سراغ قومندانها که آیا آنها هم ما را می گویند ‏که �شما در افغانستان نیستید� و یا اینکه می گویند که بلی شما مردم هستید و در انقلاب سهم ‏داشتید، موجودیت داشتید و دارید.‏
روی آن مبنایی که برای شما در مقدمه ی صحبت هایم گفتم که در بین همه این روحیه بود که ‏ما در طول دوصدوپنجاه سال از طرف پشتونها و حاکمان پشتون صدمه دیدیم. لذا با این باور و با این ‏ذهنیت اولین هیأت در سال 67 و در پیش مسعود رفت که تو هم ملت محروم هستی و ما هم ملت ‏محروم. بیا که دست بدست هم بدهیم. فهرست این را برایتان می گویم. مسعود در ظاهر استقبال کرد ‏و قرار گذاشته شد که هیأت دوم را ایشان بفرستند که تا سال 71 نفرستاد. وقتیکه در سال 71 همه بر ‏این مبنا رسیده بودند که انقلاب به شکل نظامی اش در افغانستان پیروز نمی شود و سازمان ملل طرح ‏داده بود و دولت های همسایه پذیرفته بود و رهبران مجاهدین هم پذیرفته بودند تا نماینده ای را که ‏در دولت بی طرف معرفی می کنند، معرفی کنند و همه هم معرفی کرده بودند.‏
در اینجا جرقه ای از شمال شروع شد وجنرالهای شمال با این حزب سیاسی شما تماس گرفتند. ‏‏13 تا جنرال نامه نوشتند که اگر حزب وحدت از ما حمایت بکند ما دولت را سرنگون می کنیم، علیه ‏این دولت قیام می کنیم... برادرهای ما در بامیان احساسات نشان می دادند که از این کرده حرف ‏خوب و از این کرده طرح بهتر چیست؟ و می گفتند که بلافاصله موافقت بکنیم و آنها مزار را ساقط ‏کنند و بیاییم کابل. ‏
ولی ما واقعاً تشویش داشتیم؛ تشویش از این بود که مردم ما در کابل است، مردم ما در کابل ‏سلاح ندارند، اگر ما مزار را ساقط بکنیم و سمنگان و بغلان را هم اگر ساقط بکنیم در کابل مردم ما ‏قتل عام می شوند. روی این مسأله هشت روز بحث کردیم، مسأله دومی که ما اقدام کردیم این بود ‏که روی همان سنت تاریخی باز در پنجشیر هیأت فرستادیم تا با آقای مسعود صحبت کند؛ به عنوان ‏اینکه تو نمایندگی از یک ملیت محروم میکنی، و ملت ما هم محروم است، بیاییم دست بدست هم ‏بدهیم دولت ساقط می شود و از حقوق همدیگر دفاع کنیم. قطعنامه ای را امضا کردیم به 15 ماده. و ‏فیصله ما بر این بود که 4000 نفر از چاریکار حرکت بکند و 4000 یا 6000 نفر از میدانشهر، از این ‏‏4000 نفر چاریکار هم 1000 نفرش از حزب وحدت باشد و3000 نفر از آقای مسعود.‏
ما با این تعهد خود عمل کردیم و این سنت تاریخ را رعایت نمودیم با ایشان دست دادیم، ولی ‏ایشان وقتیکه چاریکار آمدند قوماندانها جمع شدند و آقای مسعود به عنوان رئیس شورای جهادی ‏تعیین شد؛ آقای �محقق� از حزب وحدت به عنوان معاون و جنرال �عبدالرشید دوستم� به حیث ‏رئیس نظامی این شورا که بیایند و حکومت را بگیرند. ‏
آقای مسعود در اینجا فقط این شورا را اسماً اعلام کرد و ریاست خودش را دیگر هیچ عمل ‏نکرد و گذشته از آن وقتی که تصمیم گرفته شد که وارد کابل شود، راه را بند کرد و ما را خبر نکرد؛ ‏نیروهای آقای دوستم بین میدانشهر و کابل فاصله داشت. مسعود با فشار راه را بر روی میدانشهر ‏بست و نیروهای ما یک هفته در میدانشهر گرسنه ماند. تمام هم و غم آقای مسعود این بود که ‏سلاحی که در کابل است در دست مردم هزاره نیفتد که فردا برای ما درد سر ایجاد نکند. توافقنامه را ‏هم نقض کرد؛ از پیشاور دعوت کرد که بیایند و حکومت را تحویل بگیرند! خوب از این مسئله هم ‏می گذریم. مسئولین حزب وحدت در بامیان نشستند و فکر کردند که چه کار کنیم؟ مردم ما در کابل ‏است اگر سلاح در دست اینها نرسد چطور می شود، اینها که در طول تاریخ هم فشار مذهبی را دیده ‏اند و هم فشار نژادی را؛ چهار نفری هم که در دولت بودند، بیچاره ها مثل مار می تپیدند، پیغام می ‏دادند که از برای خدا بیایید که این امکاناتی را که ما برای نجات مردم خود گرفته ایم از دست ما ‏نرود. خوب، حزب وحدت مسئولین بلند پایه اش را به کابل فرستاد و خواست خدا هم این بود که ‏شما سلاح داشته باشید و از خود تان دفاع کنید! آری، خلاف اراده و خلاف تصمیم مسعود، شما ‏مسلح شدید و من این همبستگی و این وحدت ملی را برای شما تبریک می گویم.‏
بعد چهار تا جنگ که در اینجا پیش آمد همانطوریکه آنروز دیگر برادرمان جناب آقای خلیلی ‏توضیح داد، ما سند داریم، و شما سلاح بدوشان هم می دانید که اگر 60٪ دست آقای مسعود را در ‏این جنگ ها که سر ما تحمیل شد اثبات نکنیم، 40٪ آن را سند واضح داریم. مسأله �دهبوری� را ‏هیچکدام شما فراموش نمی کنید که آقای مسعود قومنده داد و قندهاری ها سر شما حمله کرد. در ‏این چهار جنگ مسعود نقش فوق العاده داشت. وقتیکه در میدانشهر نیروهای ما محاصره بود، آصف ‏دلاور آن روز لوی درستیز بود، با او مطرح شد که شما مگر با حزب اسلامی جنگ ندارید؟ امروز که ‏نیروهای ما محاصره است شما یک یا دو هلیکوپتر بدهید که ما فرماندهان خود را بیاوریم. آصف ‏دلاور گفت: چرا، بیایید ما از خدا می خواهیم، ما تعهد کرده ایم که از ملت شما حمایت بکنیم. ولی ‏وقتیکه پیش آقای مسعود رفتند، گفت نه. این به نفع نیست!‏
این دوستی بود که ما هم فکر می کردیم و شما هم فکر می کردید! گفت اگر شهدای شان مانده ‏ما موتر می فرستیم تا بیاورند، جنگ گسترده می شود، حزب اسلامی از ما می رنجد...!‏
این حرف آقای مسعود بود. این چهار جنگ را شما در زمانی که آقای ربانی به قدرت رسید، ‏سپری کردید. به آقای مجددی که ملت ما، مردم ما این همه احساسات نشان می دهد فقط بخاطر یک ‏حرف حق است که از او شنیده که گفت: در جنگ، سیاف متجاوز بود، این مردم مظلوم است، باز هم ‏سر اینها تجاوز می کنند. این را مجددی در بیانیه ی رسمی اش ایراد کرد و به این خاطر است که در ‏بین مردم و مسئولین ما احترام دارد. این مسأله بود که در این دوران پیش آمد.‏
در دورانی که آقای ربانی رئیس جمهور بود، مسئولین حزب وحدت با تلاش و با اخلاص رفته ‏با ایشان مذاکره کردند و توافقنامه امضا نمودند، ربانی به این مسأله تعهد کرد که کسانیکه با شما ‏مخالف است با ما هم مخالف است حضور وسیع شما را در دولت دیده نمی تواند. لهذا حق شما در ‏این که با من توافق کردید نیست، بیشتر از این است، ولی شما این را در بین مردم اعلان نکنید، به ‏رادیوها اعلان نکنید، من به ملت شما این حق را می دهم. امضا کرد و این امضا در پیش آقای فاضل ‏است و وقتیکه ما به دولت پیوستیم و به پاکستان و ایران رفتند، ایشان هیچ برگه ای نداشتند، غیر از ‏اینکه افتخار بکند که حزب وحدت به دولت پیوسته و بهایش را از پاکستان هم گرفت و هم از ایران. ‏امّا وقتیکه برگشت این تعهدات را عمل نکرد. نصفش را هم عمل نکرد! ولی ما چون مردمی هستیم ‏که تعهد کردیم که این را افشا نمی کنیم و این نوشته را بیرون نمی دهیم، لذا با همه ی تخلفش بیرون ‏ندادیم...‏
امّا آمدیم که چرا جنگ بوجود آمد و چنداول را چرا زدند؟ آیا چنداول پایگاه نظامی حزب ‏وحدت بود؟
آیا چنداول در شش روز جنگ با حزب وحدت رابطه داشت؟
برایش مهمّات می رسید؟ غذا می رسید؟ سلاح می رسید؟ چه بود؟
شما می دانید که صرف یک پایگاه سی، چهل نفری برای دفاع مردم چنداول بود که رابطه اش ‏در روز اول قطع شد... پس چنداول را چرا زدند؟
چنداول، چنداولی است که در سال 1358 بعد از آنکه سایه کمونیستها در همه ی این ‏مملکت انداخته شد، تمام رهبرانی که امروز رهبر جهادی اند فرار کردند، آنچنان وحشت در این ‏مملکت حکمفرما شده بود که باورش نمی آمد که کسی بتواند در مقابل این حکومت با حمایت ‏اتحاد جماهیر شوروی که پشتش ایستاده بود قیام کند.‏
ولی چنداول شجاع، این پایگاه علی در 22 سرطان 1358 قیام کرد. آنروز برای این رهبران غیر از ‏بوریا چیزی وجود نداشت که بالایش بنشینند و از این خون چنداول بود که صاحب همه چیز شدند. ‏چنداولی که آنروز همه ی رادیوها گفتند، تاریخ هم نوشته کرد که 12000 کشته و دستگیر داشت. ‏چنداول آن روز محاصره شد و تمام پایگاههای خلق و پرچم در آنجا توسط مردم ما خلع سلاح ‏گردید و بیش از 200 میل سلاح به غنیمت درآمد. آن روز هم وارد چنداول شدند و کمونیستها ‏مسجد صادقیه را زدند که پایگاه مذهبی و سیاسی شیعیان اینجاست. آن روز تمام جا را محاصره کرده ‏بودند و یک هفته مردم ما را بعنوان بینی پوچوقان دستگیر می کردند؛ این همان چنداول است. امروز ‏فقط لفظش تغییر کرده است. امروز می گویند که قلفک چپات. امروز لفظ طعنه زنان مدرن شده اند!‏
بلی انگیزه ی اینکه اینها چنداول را می کوبند این است که اینجا پایگاه علی است و شیعیان علی ‏از اینجا حرکت کرده است. در تاریخ کابل نیز مشخص و معروف است که پایگاه شیعه چنداول ‏است، از این جهت است که باید چنداول را بزنند آن روز که همه مثل موش فرار کرده بودند و یکی ‏هم در این مملکت نشسته نمی توانست، چنداول دوازده هزار کشته داد. حالا که حکومت اسلامی ‏است به پاس اینکه این مردم را احترام می کرد و یک مقرری انقلابی، برایش تعیین می کرد، متأسفانه ‏در این جنگ با توپ و تانک همان طور کوبیدند و چنداول را همانطور _ مثل کمونیستها _ زدند. ‏مسجد جعفریه را خراب کردند، مردم را زیرآوار کردند، برای اینکه �اینجا درم سال هزاره هاست�!!‏
آری، فرق نمی کند، تاریخ تکرار می شود، شما یک چیز دارید که آن عقیده شما به علی است و ‏از خاطر این عقیده اگر مارکسیست به این مملکت بیاید شما را می کوبد و اگر به اصطلاح مسلمانها ‏هم بیابند شما را می کوبند و شما این افتخار را دارید که پیرو علی هستید و از حیثیت تان دفاع می ‏کنید.‏
من از طرف حزب وحدت و مسئولین حزب وحدت دست پرتوان شما مجاهدین چنداول را ‏می بوسم، شما در تاریخ، در تاریخ تشیّع فراموش نمی شوید، شما پنج روز بدون اینکه کدام کمک ‏بشما شود از حیثیت و آبرو و ناموس شیعه دفاع کردید و کسی را نگذاشتید که وارد آن شود، درست ‏است که چنداول خراب شد ولی مهم نیست، شما افتخار آفریدید. من معتقدم که شما مردم باقی ‏اهالی بشتابید و چنداول را آباد کنید، چون اینجا مقر افتخارات تشیّع است. از آن روزی که در کابل ‏شیعه، شیعه بود، مقرّش در چنداول بود؛ کسی در سر نپروراند و در خیال نیاورد که از چنداول جای ‏دیگر برود! این قربانگاه شماست و این میعادگاه شماست! آن را آباد کنید.‏
آن روزی که شیعه قیام کرد و در کابل حماسه آفرید و کسی دیگری نبود که مثل آنها کاری ‏بکند، همه شکر می کشیدند، آن روز افتخار می کردند اما امروز �درمسال� گفته می کوبند. امروز شما ‏را هزاره گفته بگیرد. فرق نمی کند! ما این افتخار را داریم و بسیار مفتخریم و بسیار خوشحالیم.‏
همانطوریکه در اول خدمت تان عرض کردم خدا را شاهد می گیرم و شما را هم شاهد می ‏گیرم که طرفدار جنگ نبودم و نیستم و بعد از این هم نخواهم بود؛ ولی این افتخار را دارم و تعهد ‏گذاشته ام از مردم خود دفاع کنم. این تعهد را به شما سپرده ام که تا آن روزی که زنده ام، از شما ‏دفاع کنم. من تعهد کرده ام که از مردم خود دفاع کنم و حتی اگر یک مرمی هم داشته باشم برای دفاع ‏مردم می دهم. حالا اگر کسی، یا کسانی بیاید و تبلیغ کند، مرا جنگ طلب بگوید هیچ باکی ندارم! من ‏این افتخار را دارم و شما این افتخار را به من دادید! ما این تعهد را بشما سپردیم که جنگ را آغاز ‏نمی کنیم ولی اگر کسی بر سر حیثیت مردم ما تجاوز کند دفاع می کنیم و جواب می دهیم، چنانچه ‏که در این شش تا جنگ جواب دادیم.‏
همانطوریکه در اول خدمت شما عرض کردم که شما از نگاه سیاسی پیش هستید و درک می ‏کنید و می فهمید، حالا هم از شما تقاضا می کنم که بین خادم و خائن فرق بگذارید. کسانی بودند که ‏به نام دفاع از شما خیانت کردند با دشمن شما ساختند، توافق کردند، ولی از شما دفاع هم نکردند؛ ‏حالا هم جوسازیهایش را قبول نکنید. بین خادم و خائن تان فرق قائل شوید که چه کسی برای شما ‏خدمت می کند و چه کسی خیانت؟
من این افتخار را دارم و این افتخار هم افتخار بزرگی است، تعدادی از مسئولین جهاد رفتند و ‏با برادران تسنن ما نشستند و گفتند که حق هزاره را از شما نمی خواهیم بیایید با من کنار؛ ولی با ‏حزب وحدت که مسئولش فلانی (مزاری) است و او حق هزاره ها را می خواهد، هیچ وقت شما ‏جور نمی آئید!‏
بلی من این افتخار را دارم و با این افتخار خود به شما مردم تعهد کردم که حق شما را می ‏خواهم و تعهد کردم که در رابطه با حقوق سیاسی و مذهبی شما مردم هیچوقت وارد معامله نشوم و ‏خیانت نکنم. حالا هم این حرف را بشما می گویم و تعهد می سپارم که با این بیداری که به شما می ‏بینم، امیدوارم که در آینده هیچ کس نتواند سر شما معامله کند و حق شما را ضایع نماید، جلو ‏همچون نفر را هم انشاءالله با بازوان پرتوان شما می گیرم!‏
در جنگ اخیری که پیش آمد، چیزی را که مطمئناً شما در جریانش نیستید، لازم است بگویم و ‏آن اینکه وقتی جنگ پیش آمد پنج روز شما را کوبیدند و شما خوب می دانید که ما این جنگ را ‏گسترش ندادیم و مرتب به همه ی قومندانهای عزیزم هیأت فرستادم که جلو جنگ گرفته شود، ‏مسئولین هم در اینجا حضور دارند، حرفی که بسیار جالب است که من معتقدم در اینجا تاریخ ‏دوصدوپنجاه سال دارد عوض می شود.‏
این مسأله است که برادرهایی که با ما و شما همسو بودند و ما هم با همین همسویی 14 سال یا ‏اقلّش از سال 67 و 68 که خدمت تان گفتم، با آنها راه رفتیم وقتی که نیروهای فرقه 53 (قوای ژنرال ‏دوستم) با نیروهای وزارت دفاع درگیر شده، هیأتی از طرف آقای ربانی و مسعود پیش آقای حکمتیار ‏رفتند و در آنجا گفتند که جنگ واقعی فعلاً پیش آمده، اینجا منافقین با ملحدین یکجا شده و با اسلام ‏می جنگد!! منافقین یعنی شما هزاره ها!! و ملحدین یعنی نیروهای شمال! به هر حال از حکمتیار می ‏خواهند که بیا در این جنگ وارد شو! این نامه را نورالله عماد به آقای حکمتیار نوشته و این نامه که ‏حالا در پیش ما است به همین عبارت که برای شما می گویم، می باشد.‏
خوب در مقابل چه شد؟ اینجا است که می گویم چرا تاریخ عوض شده؟‏
آقای حکمتیار جواب می دهد که من وارد جنگ نمی شوم. می گوید شما باید بی طرف باشید، ‏می گوید: که همچو تعهدی هم ندارم. ولی بر خلاف، آقای حکمتیار خودش پیش بی سیم آمده با من ‏صحبت کرد که تکلیف ما چیست؟ اجازه می دهید که ما به حمایت از شما در این جنگ وارد شویم؟ ‏من گفتم: نه، ما نمی خواهیم جنگ گسترده شود، ما هیأتهای صلح فرستادیم و آتش بس اعلان شد، ‏شما وارد نشوید! شما از اینجا تا آخر بخوانید که آیا باور دوصدوپنجاه ساله ی ما و شما که 14 سال ‏همسویی نشان دادیم، درست است یا این عملی که اینها کردند؟
البته این را هم برای شما بگویم که نیروی 53، با ما هیچ تعهدی نداشت که به کمک ما بیاید. دو ‏ساعت پیش سه نفر واسطه از طرف آقای ربانی آمده بود که جنگ را صلح بکند، با اینکه سه روز ‏پیش اعلامیة آتش بس را به امضاء جناب آقای خلیلی قبول کرده بودیم که آنها از رادیو پخش نکرده ‏بودند، هیچ تعهدی نداشت، هیچ پیمانی نداشت، تبانی هم نبود که نیروهای 53 به کمک ما بیاید. در ‏این جای شک نیست که آنها یک ملت محروم هستند و ما هم یک ملت محروم هستیم و رابطة ما ‏خوب است. ولی این شورای نظار بود که جلو راه آنها را کمین زد و 12 نفر شان را کشت و آن هم ‏پس از آنکه آنها قبول کرده بودند که بیائید و هیأت صلح شوید و بین دو نیرو فاصله شوید. همان بود ‏که این مردم قهرمان و شجاع در ظرف دو ساعت 66 قرارگاه شورای نظار را گرفتند و 700 نفرش را ‏اسیر کردند. در همان وقت با ما تماس گرفتند که شما آتش بس را قبول کردید، ما چه کار کنیم؟‏
دل ما برای چنداول می سوخت و با آنکه آتش بس را قبول کرده بودیم، و از رادیو اعلان شده ‏بود، گفتم اگر بتوانید چنداول ما را از محاصره خلاص کنید؛ نیروهای ما از این طرف می آیند. گفتند ‏خوب است. و اگر چه آقای دوستم ما را از پیشروی منع کرده است ولی شما که می گویید، حرفی ‏نداریم! نیروهای شما از آن طرف حرکت بکند و ما هم می آئیم. متأسفانه ما که نیروهای خود را ‏قومنده کردیم که باید چنداول از محاصره خلاص شود و با مردم تشیع و منطقة حزب وحدت وصل ‏شود، آن شب بعضی از دوستان کارشکنی کردند و این را نگذاشتند که عملی شود. تحلیل شان هم ‏این بود که کمونیست ها حاکم می شوند! یعنی نیروهای شمال که برای شما و کمک شما آمده ‏کمونیست هایند!!‏
اگر نیروهای شمال درگیر نمی شد به هیچوجه نیروهای وزارت دفاع به اصطلاح آتش بس را ‏قبول نمی کرد. از این برادران از این دوستان بایست بپرسیم که آیا سیاف اگر حاکم می شد، زندگی ‏مرفهی را برایتان بوجود می آورد!؟ نیروهای شمال که دَیْن خود را به مردم و انقلاب اداء کرد، و در ‏حالیکه تمام رسانه های بین المللی و سیاستمداران و حتی خود مجاهدین به این نتیجه رسیده بودند ‏که راه نظامی دیگر نقش ندارد و باید راه سیاسی جستجو کرد و حکومت بی طرف را قبول کرد، آنها ‏آمدند و حکومت را سرنگون کردند، ‍ حالا آنها نیروهای مارکسیست شده اند و آقای سیاف که شش ‏تا جنگ را سر ما تحمیل کرد، اسلامی شده اند!!‏
آری، ما چون پیروان علی هستیم از راه علی می رویم. علی را کِی ضربه زد؟ علی را کِی کُشت؟ ‏خوارج بود! و در آن روز که پیغمبر، علی را در جنگ عمروبن عبدود می بیند، می گوید: �کُل اسلام ‏به سوی کُل کفر رفت� و علی در آنجا افتخار نمی کند ولی در جنگ با خوارج افتخار می کند و می ‏گوید: �من بودم که چشم فساد را از جامعه بیرون کردم�‏
این فکر خوارج است و این خطرناک است که مردم ما باید متوجه باشد. هر کس که با مقدس ‏نمایی و شب نمازی این طور فکر بکند و از مردم ما دفاع نکند، خائن است.‏
امروز مسأله ای را که باید برای شما بگویم و افشا بکنم این است که مواظب باشید که امروز از ‏وحدت شما می ترسند... امروز هیچ چیز ندارید غیر از وحدت و همبستگی، این وحدت و همبستگی ‏را رهبران احزاب بوجود نیاوردند. ما اینجا پیش شما اعتراف می کنیم که بعنوان حزب وحدت این ‏وحدتی را که شما در این شش جنگ اثبات کردید ما بوجود نیاوردیم؛ مسئولین دیگر که اصلاً راضی ‏نبودند، خودتان می دانید در جنگ اول که شما دفاع کردید گفتند که این جنگ، جنگ بی مفهوم و بی ‏معناست! این را شما بوجود آوردید، شما مردم! چون دشمن مشترک بعنوان هزاره و شیعه، شما را می ‏زد و شما هم دفاع کردید. مسأله خطرناکی که در اینجاست و در تاریخ مردم ما هم تکرار شده و باز ‏هم تکرار می شود، مسأله نفاق است. دشمن از رویارویی با شما عاجز شده است، دشمن تمام توان ‏خود را برای کوبیدن شما بخرج داد ولی امروز دو تا ریاست را فعال کرده و پول هنگفتی را در اینجا ‏صرف می کند، برای اینکه بین حزب وحدت و حرکت اسلامی نفاق ایجاد کند. قومندانهای وحدت ‏را بخرند برای این منظور پول مصرف می کند، این توطئه، توطئه خطرناکی است.‏
مردم قهرمان هزاره در زمان عبدالرحمان هفت سال جنگیدند و برای عبدالرحمان نامه نوشتند که ‏اینقدر نامرد هستی که وقتی مرز جغرافیایی افغانستان را مشخص می کنی؛ یک طرف را هزارستان ‏نمی گویی و می نویسی که اینجا یک طرف هند است و یک طرف روسیه است و یک طرف ایران. ‏آنها این غیرت و این قدرت و این شجاعت و این غرور را در مقابل عبدالرحمان داشتند و او هم ‏عاجز آمده بود و لهذا از حیله کار گرفته یک سری از سران هزاره را خرید از یک سری علمای ‏متعصب تسنّن از 60 نفر آخوند شان فتوا گرفتند!‏
امروز هم دشمن که از رویارویی با این مقاومت و شهامت عاجز آمده است و می خواهند ‏که از این راه شما را بشکنانند، مواظب باشید، تعهد بسپارید که یکی هستید، هر کس بیاید در ‏بین شما مسأله گروه، قوم، نژاد و تفرقه را تبلیغ بکند، جلوش را بگیرید.‏
این شورای حل و عقدی را که حزب وحدت، سر نماینده هایش که باید بر اساس نفوس بیاید، ‏پا فشاری دارد و شاید بیش از بیست روز سر این مسأله پا فشاری شد و قبولاندند که نماینده بر ‏اساس نفوس بیاید، چرا تحریم کرد؟ این سئوال پیش همه ی شما مطرح است که می گویید چرا؟‏
این شورا غیر مشروع است که درباره اش باید خدمت شما عزیزان توضیح بدهم و بگویم. اول ‏وقتیکه نماینده های هفت تنظیم جهادی در کمیسیون مرکزی حل و عقد اعلامیه دادند و از تخلفات ‏زیادی که از طرف حکومت در این شورا صورت گرفته پرده برداشتند و این سند موجود است. غیر ‏از نمایندة سیاف و جمعیت اسلامی، هفت تنظیم دیگر نوشتند، بعد ما که آن همه پافشاری می کردیم، ‏چرا تحریم کردیم؟ برای این مسأله حالا خدمت تان مطالبی را عرض می کنم.‏
بار اول پیش از اینکه دوره 45 روزة آقای ربانی تمدید شود، ما در جای پیر گیلانی جلسه ‏داشتیم و پنج حزب در آنجا حضور داشتند. حرکت اسلامی، حرکت انقلاب، جبهه نجات ملی، محاذ ‏ملی، و حزب وحدت. البته همانطوریکه خدمت شما عرض کردم که بخاطر یک حق گفتن آقای ‏مجددی، ایشان برای حزب وحدت و مردم حزب وحدت احترام خاصی دارند.‏
شما عادت مرا بلد هستید؛ در این 5 یا 6 ماه هم دیدید که من زیاد در این جلسات نمی روم و ‏علاقه هم ندارم. آقای مجددی به من تلفن زد که بین ما و پیر جلسه هست، شما هم بیائید. من با ‏توجه به احترامی که به ایشان داشتم، رفتم. دیدم که آنجا یک تشکیلات مفصلی را در خانه پیر راه ‏انداخته اند. از حرکت اسلامی، چهار، پنج نفر و از حرکت انقلاب دو نفر از محاذ هشت، نه نفر، از ‏نجات هم همینطور هشت نه نفر، از حزب وحدت من تنها رفته بودم. خوب اینجا بحث شد که زمان ‏آقای ربانی تمام شده و مجلس حل و عقد هم دایر نشده، باید در شورای قیادی که دایر می شد ‏نظریات همه ی رهبران مراعات می گردید. همه صحبت می کردند ولی من صحبت نکردم، چون اول ‏اینها گفته بودند که صحبت میان افراد محدود است. حالا در این مجلس با این همه کمیت آن، چگونه ‏می شود صحبت کرد؟ آقایان از من خواهش کردند که لااقل یک حرف بزنم و نظریاتم را بگویم، بعد ‏که اصرار زیاد شد، گفتم که به نظر من شورا باید عادلانه تشکیل شود، سوء استفاده از قدرت و بیت ‏المال مردم صورت نگیرد. باید کسی که در مدت دو ماه یا چهل و پنج روز حکومت را در دست می ‏گیرد که شورا دایر کند، این شخص برای ریاست جمهوری در شورای حل و عقد کاندیدا نباشد، تا ‏از پول مردم بر علیه مردم استفاده نشود و از قدرت دولت نیز استفاده نشود، و شورای عادلانه دایر ‏گردد. این طرح را وقتی ما در آنجا ریختیم همه قبول کردند. اول پیر گیلانی اعتراض کرد که من ‏برای آینده کاندید هستم و از این دوره تو مرا محروم می کنی! گفتم: چیزیکه به نفع مردم هست این ‏است. بهر حال آنها قبول کردند، فردایش هم جلسه شورای قیادی دایر می شد. جلسه شورای تصمیم ‏گیری و شورای عالی نظارت را تشکیل دادیم و آقای فاضل را توجیه کردیم که فیصله این طور شده ‏ایشان هم گفتند، بسیار خوب.‏
این اول مسأله بود! ولی در اینجا آقای سیاف با فعالیتهایی که داشت و تعهدی که از ربانی علیه ‏ما گرفته بود در جلسه شورای قیادی با زبردستی این شرط را از بین برد و آقای ربانی را 45 روزه ‏کاندید کرد. با اینهم در آنجا به اتفاق همه اعضا نوشته شده بود که بعد از 45 روز اگر شورای حل و ‏عقد دایر نشد، ربانی به یک روز دیگر هم تمدید نشود. این را همه امضا کردند. بعد از اینکه این ‏مسأله پیش آمد، کمیسیون دایر شد، نماینده ها تعیین شد، لایحه هم در شورای قیادی مصوبه شد.‏
در اینجا آقای ربانی پولی را که در این راستا مصرف کرد، دوازده میلیارد و چهل میلیون است!! ‏و این پول از وزارت مالیه بیرون شده، بدون آن پولی که از وزارت دفاع و امنیت و وزارت داخله در ‏این راستا کشیده شده و برای تبلیغ مورد استفاده قرار گرفته است... متأسفانه یا خوشبختانه این پولی ‏را که مصرف کرده تا فلان آخوند را بدهد، فلان قومندان را بدهد، فلان ولایت را بدهد، که آیت الله ‏صادقی با خود ربانی صحبت کرده بود که دو نوع پول در دست شما هست. یک نوع پول مشروع که ‏سهمیه برای ولایات هست و برای ولسوالی ها هست، این پول را به همه دادید ولی به مناطق حزب ‏وحدت و مناطق شیعه نشین نداده اید. و یک نوع پول غیر مشروع در اختیار شما هست که باز هم به ‏همه ی احزاب داده اید ولی به حزب وحدت نداده اید!!!‏
این صحبت هایی بود که پیش از مجلس حل و عقد شده بود و در اینجا من که خوشبختانه می ‏گویم به این جهت است که بحمدالله ملت ما همانطوریکه در طول تاریخش سربلند و پاک است که ‏به هیچ معامله ای و به هیچ خیانتی چه داخلی و چه خارجی دخالت نداشته است، در اینجا باز هم از ‏این امتحان سربلند بیرون آمدند و سندی برای مردم ما وجود ندارد که در این خیانت تاریخی که ‏ربانی مرتکب شده، کسی از او پول گرفته باشد یا به عنوان اینکه کسی خودش را فروخته باشد. این ‏افتخار خوشبختانه برای ملت ما است.‏
دو سه قلم گرفته اند که البته اینجا هم دو نکته وجود دارد:‏
یک نکته این است که دولت و آن کسی که به نفعش می خواهد استفاده کند، چقدر به مردم ما ‏بی اعتنا برخورد کرده و نکته ی دیگر در این طرفش نهفته است که این ناکس و این شخصی که خود ‏را فروخته چقدر ارزان فروخته است. برای کسی که در لوگر بیشتر از سی نفر مجاهد ندارد، جناب ‏آقای ربانی چهارصد میلیون افغانی برایش داده، ولی این نفری که از طرف ملت ما پول گرفته هشت ‏میلیون پول گرفته! از طرف آقای ربانی بسیار توهین است به مردم ما، و از این طرف هم بسیار بی ‏ننگی! بعد از اینکه خودت را می فروشی، چرا قیمت(گران) نمی فروشی که ارزان می فروشی؟!‏
و از این جهت ما شورای حل و عقد را نامشروع می دانیم و باور داریم که داود و حفیظ الله ‏امین، ببرک و نجیب اینها هم در افغانستان لویه جرگه دایر کرده اند و مردم را آورده اند و هیچکدام با ‏این قدر افتضاح نبود. و کسانی هم که خوش کرده رفته بودند قول گرفته بودند که آقای ربانی از آنها ‏حمایت کند و در آینده مذهب شیعه را به رسمیت بشناسد. ما چون با برادران حرکت تفاهم داشتیم و ‏تفاهم ما این بود. ما عاشق قیافه ی کسی نیستیم، سه چیز در این مملکت در آینده می خواهیم:‏
یکی رسمیت مذهب ما
و دیگر اینکه تشکیلات گذشته ظالمانه بوده و باید تغییر کند.‏
سوم اینکه شیعه در تصمیم گیری شریک باشد(تکبیر حضار)‏
این برادرها رفته اند در آنجا و آقای ربانی هم لفظاً تعهد سپرده که ما این کار را با شما می کنیم ‏و ما هم خوشحال بودیم که یکی از گروههای شیعه رفته در کنار آقای ربانی و مشروعیت مذهب ‏شیعه را در آنجا می گیرد. و این خواست ما است و هیچ ناراحتی هم نداریم با اینکه همین گروه در ‏اول تعهد کرده بود که نرود! ولی ما هم با ائتلاف دیگری هستیم روی همین رابطه رسمیت بخشیدن ‏به مذهب تشیع کار می کنیم. ولی آنها را همانقدر هم نگذاشتند که حرفشان را بگویند به محض اینکه ‏یکی از علما مطرح کردند که نماینده های شیعه و سنی که در اینجا آمده اند در آینده حقوق شان را ‏می خواهند، سر و صدا شد و بلند گو را هم قطع کردند و از رادیو هم پخش نکردند. این هم از تعهد ‏اینها با آن برادران!! این وضعیتی است که آقای ربانی 15 یا 20 روز غیر قانونی خلاف مصوبات و ‏امضایش ریاست را در اختیار داشت. در پلچرخی که رهبران جمع شدند که قدرت را تحویل بدهد ‏اما تحویل نداد. در همان شورائیکه دایر شده بود که دوران چهار ماهش تمام شده بود در آنجا هم ‏هر چه آقای مجددی گفت: بگو که من ریاست را به شورای قیادی تحویل می دهم. آقای ربانی این ‏کلمه از دهانش بیرون نشد که من ریاست را تحویل می دهم. در شورای حل و عقد هم که دایر شد، ‏جناب آقای هادی که آنجا رفت پافشاری کرد که حالا که شورا دایر شده شما بیائید در اینجا بگویید ‏که من ریاست را به شورای حل و عقد تسلیم کردم و شورای حل و عقد یک کسی دیگر را انتخاب ‏کند یا مرا انتخاب کند. این را ربانی نگفت و حتی در جای خودش هم گفته بود که آقای مجددی ‏شهامت نداشت، شجاعت نداشت که قدرت در دستش بود و تحویل داد، اما من این شجاعت و ‏شهامت را دارم که به هیچ وجهی ریاست را رها نمی کنم! لهذا از این جهت اگر شورا دایر می شد یا ‏نمی شد، قدرت در دست آقای ربانی بود و تحویل نمی داد و این شورا هم شورای قلابی است و ‏هیچ ارزشی قانونی ندارد و کل رسانه های خبری هم این را منعکس کردند که یک شورای نمایشی ‏است حتی سه صد نفر از قندهار و جاهای دیگر را که اعتراض می کردند از هوتل بیرون شدن ‏نگذاشت. لهذا از این جهت ما این شورا را قلابی می دانیم و این ریاست را ریاست مشروع نمی ‏دانیم. منتهی این مسأله به عنوان اعلان جنگ نیست این نظر ما است این حق مردم ما است که باید در ‏اینجا در سرنوشت شان برای حکومت آینده سهم داشته باشند. این حق را طلب داریم ولی به هیچ ‏وجه این اعلام جنگ نیست و جنگ نمی کنیم و جنگ طلب هم نیستیم و مشروع هم نمی دانیم در ‏این مسأله حرف منطقی با ایشان داریم که بیایند این قدرت را به شورای قیادی که نماینده همه ی ‏تنظیم ها است و نماینده ی مردم شمال هم باشد به ده نفر تحویل بدهند و آنها از بین شان یک نفر را ‏انتخاب بکنند که تا یک شورای حل و عقد عادلانه دایر شود یا زمینه انتخابات فراهم شود که مردم ‏خودشان زعیم آینده شان را تعیین کنند. این حرف ماست و این را جلسه هم کردیم نشستیم بحث ‏هم کردیم قطعنامه هم صادر کردیم و در رادیوها هم گفتیم. ولی آقای ربانی چون از اول تصمیم ‏داشت که به هیچ قیمتی این قدرت را به دیگران تحویل ندهد لهذا امروز حکومتش را تشکیل داده و ‏خود او خود را رئیس جمهور اعلام کرده و امکان دارد کشورهای خارجی هم به رسمیت بشناسد، ‏هیچ حرفی نیست.‏
‏ ما عاشق قیافه ی هیچ کسی نیستیم؛ حقوق ملت خود را می خواهیم هر کس این حقوق را ‏برای ملت ما قائل شود، ما دست او را می فشاریم. ‏
این دوران هفت ماه هم ثابت کرد که خیالی را که ما می کردیم که اینها به ما نزدیک هستند ‏درست نبوده، و اینها نزدیک نیستند و اینها هم ما را به عنوان یک ملت نیرومند در صحنه تحمل نمی ‏کنند. لهذا حرفی را که در اینجا خدمت شما عزیزان تذکر بدهم این است که از راه مذاکرة سیاسی با ‏گروهها می نشینیم حقوق ملت خود را خواهانیم و عدالت اجتماعی را در جامعه می خواهیم و ‏انحصار طلبی را نفی می کنیم. هر کس که باشد ولی از اینکه اینجا افغانستان است طرف مخالفت ‏سیاسی را هیچگونه تحمل ندارد. او برای جنگ تصمیم می گیرد، چنانکه جنگ پیشین را او تصمیم ‏گرفت. در جنگ پیشین هم کاری نکرده بودیم، فقط پنج تا از رهبران را هماهنگ کرده بودیم که حالا ‏شورای حل و عقد دایر نشود، چون پول خورده شده خیانت شده، مناطق مختلفی این مسأله را رد ‏کرده باید یک حکومت عبوری موقت دیگر بیاید، پنج گروه در اینجا هماهنگ شده بودند و اینها ‏جنگ را بر ملت ما تحمیل کردند و از وزارت دفاع هم اعلامیه دادند که کودتا را خنثی کردیم!‏
لهذا از این جهت شما رزمندگان عزیز و ملت قهرمان و شجاع و همیشه در صحنه باید در آماده ‏باش کامل باشید که ما طرفدار جنگ نیستیم و جنگ طلب هم نیستیم. اما امکان دارد حضور شما را ‏تحمل نکند و اینها جنگ دوباره را سر شما تحمیل کند و این جنگ دوباره را که تحمیل می کند، ‏مسلماً تنها نیستید چون در پنج جنگ دیگر که بودید شما را به عنوان یک حزب تنها فکر می کردند ‏و جنگ را تحمیل می کردند حالا پنج شش گروه امضا کردیم که این شورا شورای عادلانه نیست، ‏قدرت را باید به شورای قیادی تحویل بدهد و این اعلامیه را به رادیوها هم دادیم ولی اینها به خاطر ‏اینکه به حکومت کردن اصرار دارند امکان دارد با این گروهها بجنگند و از اینکه این احتمال وجود ‏دارد، شما که تا حالا مردانه ایستادید و از حیثیت، آبرو و ناموس تان دفاع کردید، برای آینده هم باید ‏آماده باشید.(تکبیر حضار) و هیچگونه اعتباری نیست. در آن وقتی که حزب اسلامی با نیروهای ‏شمال وارد کابل شد خود آقای ربانی به آقای فاضل تلفن زدند و آقای مسعود به آقای کاظمی که ما ‏و شما همسو هستیم، بیایید شما پادرمیانی کنید و میانجی شوید و ما حرف شما را قبول داریم که ‏شما اختیار دارید. این مسأله بعد از جنگ شما با شورای نظار بود که حتی حزب وحدت، هنوز خون ‏مردمش از سرکها خشک نشده بود، این عزیزان شب با من تماس گرفتند که ربانی یک چنین حرفی ‏می زند، تلفن ها خراب بود و سنت عجیب هم این است که وقتی جنگ می شود بلافاصله تلفنهای ‏ما خراب می شود! به هر حال بعد گفتم که فردا بروید از آقای ربانی کتبی امضا بگیرید. چون آقای ‏ربانی به امضایش هم بند نیست، قولش که هیچ! بعد این برادرها در حالیکه سه روز از جنگ تیر شده ‏بود خطر جان شان هم موجود بود رفتند و آقای ربانی به خط مبارکش نوشتند که حزب وحدت ‏اختیار دارد که با حزب اسلامی ـ نیروی شمال و جمعیت مشکل افغانستان را حل بکند. این خط را ‏به من دادند و ما هم گرفتیم. و با اینکه همه علیه حزب اسلامی تبلیغات کردند که اینها با ملیشه ها ‏مخالفند و با نیروی شمال نمی نشینند و حرف نمی زنند، ولی حزب اسلامی اعلان کرد که به خاطر ‏اینکه حزب وحدت پادرمیانی کرده ما قبول داریم. آقای ربانی این قول را هم خورد و قبول نکرد. ‏‏(خنده حضار) این وضعیت مملکت است.‏
اما در آینده اگر شما دست مخالفین را در بین تان راه ندهید و وحدت تان را حفظ کنید و به ‏حرف این و آن گوش نکنید و پیرو علی و امام حسین باشید که می گوید: �حیات عقیده و جهاد ‏است� هیچکس شما را شکست داده نمی تواند و همان طوری که برادر ما آقای خلیلی گفته بود ما ‏هم این مسأله را تکرار می کنیم که امروز زندگی نوین برای شما است. زندگی سیاسی جدیدی است. ‏امروز بحمدلله با بازوان پرتوان مجاهدین شما با حضور شما در صحنه و دنبال کردن حوادث توسط ‏شما، انشاالله که در سیاست آینده کسی شما را حذف کرده نمی تواند و شما هستید و جایگاه خاصتان ‏را در آینده دارید و من هیچ این مسأله را نفی نمی کنم که این دشمنان قسم خورده ی شما امکان ‏دارد باز با شما بجنگند ولی شما با پیمودن راه علی و حسین از این امتحان بیرون می آیید و راه ‏سیاسی و جایگاه سیاسی تان را در آینده می گیرید. مطئمن باشید و هیچ ناراحتی نداشته باشید. ‏‏(تکبیرحضار) از اینکه وقت عزیز شما را گرفتم و صحبتم طولانی شد و شما خسته شدید و روز ‏زمستان است باز یکبار دیگر از تمام مسئولین محترم که اینجا آمدند و زحمت کشیدند و اهالی که ‏این همه جوش و خروش و احساسات برای ولادت علی که رهبرشان و پیرشان و پیشوایشان است ‏نشان دادند تشکر می کنم. از بخش فرهنگی حزب وحدت هم تشکر می کنم و از خواهرانی که اینجا ‏آمدند و در این جلسه شرکت کردند و شعر و مقاله خواندند، از مجاهدینی که زحمت کشیدند و ‏امنیت گرفتند، تشکر می کنم.‏
والسلام علیکم و رحمت الله وبرکاته 

 

منبع : وب سایت بابه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد