پرستوی مهاجر

الهم عجل لولیک الفرج

پرستوی مهاجر

الهم عجل لولیک الفرج

سخنرانی حنیف اتمر در کنفرانس بنیاد شهروند (پایگا نظامی امریکا)

 به رهبری سیاسی مسئولانه نیاز داریم، نه به جنون سیاسی (سخنرانی حنیف اتمر در کنفرانس بنیاد شهروند)  
هموطنان نهایت عزیز، اعضای شوری ملی، جوانان، موسفیدان و علمای کرام سلام به همه شما!

قبل از همه اجازه بدهید که تا از تشریف آوری شما و از بنیاد شهروند از جناب آقای خروش از صمیم قلب سپاس گذاری کنم که روی یک موضوع نهایت مهم عینی که ملت ما با آن روبرو است، بحث جالب و کنفرانس مهمی را برگزار کرده که این یکی از بزرگترین اقدامات جامعه مدنی ماست که بحث عینی را روی مهمترین موضوع که به سرنوشت، حیات و حقوق ملت ما ارتباط دارد برگزار می کند. در بحث امروز افتخار دارم که صِرف منحیث یک شهروند نظریات خود را خدمت شما ارائه می کنم. از هیچ دیدگاه سیاسی این نظریات ارائه نمی شود و من تلاش خواهم کرد که در این بحث موضوع پایگاه های نظامی آمریکا در افغانستان را از دیدگاه منافع کل بنگرم. این مسأله مستقیما به منافع ملی ما، آمریکا و منطقه تعلق دارد . بنائاً از دید منافع جمعی، این موضوع را باید توضیح بدهم. به پنج سوال عمده می خواهم پاسخ ارائه کنم.

1 – آیا واقعاً آمریکا علاقه دارد که در افغانستان پایگاه های دایمی نظامی داشته باشد؟
2 – اهمیت این پایگاه ها در استراتژی موجود آمریکا در منطقه از چه قرار است؟
3 – منافع منطقه که ما در آن مجبوراً زندگی می کنیم، در ارتباط با حضور پایگاه های نظامی آمریکا در چه است؟
4 – منافع ملت ما در چه است؟ منافع ملی ما در رابطه با این پایگاه ها چگونه تعریف و تأمین میشود؟

من به حیث یک شهروند افغانستان یک دسته پیشنهادات را خدمت آنهایی که سیاست کشور ما را تعیین می کنند خواهم داشت؛ در روشنایی پاسخ به چهار سوال که ذکر کردم.

سوال اول: آیا واقعاً آمریکا می خواهد در افغانستان پایگاه های نظامی دایمی داشته باشد؟

پاسخ واضح نیست. در هفته ها و ماه های گذشته ما اخبار ضد و نقیضی را دریافت کردیم و پیغام های ضد و نقیضی به ما رسیده است. چند ماه قبل سناتورهای جمهوری خواه در بحث های خود با رهبری کشور ما تقاضای چنین پایگاه هایی را کرده [است]. بدنبال آن در آغاز ماه فبروری و یا اوایل ماه فبروری در کنفرانس مونشن بر اساس فرموده جناب رئیس صاحب جمهور، مقامات بلندرتبه آمریکا از ایشان تقاضای پایگاه های نظامی را انجام داده، ولی تازه یک هفته بعد خانم کلینتون یعنی تقریباً تاریخ 19 فبروری در مجلس ریشا سوسایتی نیویارگ در عین معرفی نماینده خاص، چیزهایی را گفتند که [با گفته های قبلی شان] در تناقض قرار داشت. تقاضایی را که ما قبلاً از طریق مطبوعات می شنیدیم، در این بیانیه آنها فرمودند که ما به افغانستان تعهد دایمی داریم، اما تعهد ما نباید به مثابه اشغال این کشور پنداشته شود؛ در حالی که گفتند ایشان در تاریخ پر افتخار مبارزات افغانستان احترام می گذارند، ولی حضور دایمی نیروهای آمریکای را در افغانستان نمی خواهیم و به هیچ وجه آرزو نداریم که حضور این نیرو ها باعث تهدید همسایه های ما شود. آنهایی که علاقه مند باشند، متن سخنرانی در اینترنت است. بنائاً ما دو پیغام را دریافت کردیم: افراد و شخصیت های بلندرتبه دولت آمریکا از یک طرف تقاضای این پایگاه ها را دارند و از سوی دیگر مقام عالیرتبه دولت آمریکا بر عکس آن را می گوید. چرا؟  

من دسترسی به سیاستگذارهای کشورهای دیگر ندارم، اما می توانم صِرف تحلیل کنم.

به علت سه مسأله اینها پیغام های ضد و نقیض را به ما می دهند:

اول: علیرغم استراتژی که رئیس جمهور اوباما در دسامبر 2009 در افغانستان اعلان کرد، هنوز هم در دولت آمریکا در رابطه با جنگ در افغانستان دو دستگی وجود دارد. قیمت جنگ در افغانستان برای آمریکا بی نهایت سرسام آور شده است. هم به علت قربانی اولادشان و هم به علت ثروتی که به آن بسیار نیاز دارد. گفته می شود که سالانه مصرف آمریکا در افغانستان بیشتر از 100 میلیارد دالر شده؛ در حالی که قسمت عظیم پول هایی را که آنها مصرف می کند، بالای افغانستان قرض است از طرف آمریکا و سایر کشور های دیگر. در عین زمان وضاحت کامل در حلقات سیاستگذاری آمریکا وجود ندارد که بالاخره چه می خواهند و این استراتژی چه چیزی را به دست شان بدهد و به چه قیمتی.

در نتیجه ما شاهد دو دستگی عظیم در حلقات سیاستگذاری آمریکایی بودیم:

گروه اول به این باور بودند که منفعت ما در این است که القاعده را در این منطقه از بین ببریم. [این دسته] تروریست هایی را که متحد القاعده هستند در افغانستان و پاکستان، دشمن خود نمی پندارند. بنائاً آنها طرح مبارزه با تروریزم را منحیث استراتژی شان کشانیدند. در این طرح صِرف و صِرف تمرکز روی از بین بردن القاعده وجود دارد. روی ساختن دولت در افغانستان، احیای قدرت دفاعی و اقتصادی در افغانستان، این سیاست اصلاً تمرکز ندارد و این سیاست قسماً طرفدار پایگاه های نظامی که به مراتب کوچکتر و صِرف و صِرف متوجه مناطق قبایل آزاد باشد هست. 

دسته دوم سیاستگذاران آمریکا این طرح را رد کردند. پیشنهاد آنها استراتژی مبارزه با شورش را نشان می دهد و استدلال می کنند که:

1- شما نمی توانید القاعده را از بین ببرید، مگر اینکه تروریست های متحدشان را در افغانستان و پاکستان از بین ببرید.

2- شما نمی توانید در این جنگ پیروز شوید، مگر اینکه مردم ملکی افغانستان را در برابری خطر این تروریزم محافظت کنید.

3- این کار ممکن نیست مگر اینکه افغانستان یک دولت مشروع، مؤثر و حسابده داشته باشد. بنائاً پروگرام مبارزه با شورش را آنها مطرح کردند. بعد از جنجال های بسیار زیاد بالاخره رئیس جمهور اوباما در دسامبر 2009 تصمیم گرفت که چیزی را در بین این دو تا مکتب فکری انتخاب کند (من از نام گرفتن این افراد و شخصیت هایی که در این پروسه گرفتار بودند، خوداری می کنم و صِرف به نظریات شان می پردازم) و بر اساس آن، فیصله کردند که سی هزار عسکر جدید را به افغانستان روان کنند تا این استراتژی مبارزه با شورش، منابع کافی بشری و نظامی را در اختیار داشته باشد و در عین زمان تعهدات عظیم مالی را به خاطر احیای اقتصاد و قدرت دفاعی افغانستان مطرح سازد.

در حال حاظر سیاست آمریکا در افغانستان درست در مطابقت با همین استراتژی پیش می رود. ولی هنوز هم دودستگی بین مقامات ارشد دولت آمریکا وجود دارد. مسأله پایگاه های نظامی در افغانستان حتمی است که دچار مغشوشیت، بحث ها و مذاکرات طولانی این دو مکتب فکری شود.

دلیل دومی که چرا آمریکایی ها پیغام های ضد و نقیض به ما روان کردند این است که این موضوع در کشور ما و منطقه، بی نهایت توأم با احساسات و دنبال کردن منافع نهایت کوچک بعضی از افراد، نهادها و کشور ها بود. ترس از این وجود داشت که این بحث، بحث پایگاه های نظامی، فوراً آشفتگی بیشتر را در افغانستان و منطقه ایجاد کند و باعث تضعیف مبارزه فعلی علیه تروریزم شود.

من فقط می توانم این دو مسأله را منحیث دلایل اینکه چرا آمریکایی ها پیغام ضد و نقیض به ما روان می کنند بدانم. بنائاً آنهایی که فکر می کنند وقت این مباحثه است، درست می فرمایند. روی این موضوع نباید تنها در افغانستان مباحثه باشد، بلکه در آمریکا هم باید مباحثاتی صورت بگیرد.

سوال دوم: اهمیت پایگاه های نظامی آمریکا در استراتژی موجود آمریکا در این منطقه از چه قرار است؟

حضور آمریکا در افغانستان که در سال بعد از حملات یازده سپتامبر آغاز شد، به هیچ وجه بخاطر مردم افغانستان نبود، [بلکه] بخاطر منافع ملی خود شان بود. این حقیقتی است که باید بپذیریم. ولی اولین بار است که منافع ملی آمریکا و افغانستان در تاریخ ما یکی شده یا حداقل در قسمت اعظم، منافع ملی ما و آنها مشابهت های بسیار زیادی پیدا کرده [است]. آخرین بار آمریکا منافع خود را روی دو محور تعریف کرده اند:

اول: گفتند منافع ملی ما این است که القاعده را باید متوقف بسازیم و نظام شان را بر هم بزنیم. القاعده را باید از هم بپاشیم و شکست بدهیم. منفعت ملی شان این است که القاعده را باید متوقف بسازند. القاعده تا هنوز متوقف نشده. از سال 2001 تا حال حاضر حداقل هفت حمله را القاعده انجام داده که آمریکا، اروپا و متحدین شان هدف قرار گرفتند. حملات لندن به یاد شماست، حملات اسپانیا بیاد شماست، حملات ناکام و آخرینش در تایمز اسکویر نویورک را همه ما شنیدیم.
 
بنائاً القاعده توان این را دارد که هنوز هم حملات تروریستی را علیه آمریکا، منافع آمریکا و متحدین آمریکا انجام بدهد. آمریکا بخود حق می دهد و هر ملتی دیگری این حق را بخود می دهد که از خود دفاع کند. بنائاً منافع اول آمریکا در این منطقه، مخصوصاً افغانستان و پاکستان مسأله از بین بردن القاعده است؛ چیزی که بعضاً با آن برخورد دیپلماتیک می کند و سبب آن، ناراحتی همیشگی همکاران همفکر در حکومت ما بود که القاعده به تنهایی نیست. القاعده متحدینی دارد. در این استراتژی مبارزه شکست این متحدین هم باید شامل باشد.

دوم: آمریکا منافع ملی خود را به این ترتیب تعریف کرده: در افغانستان و پاکستان منفعت ملی شان در این است که تا اسلحه اتمی پاکستان به دست القاعده و یا تروریست های متحد القاعده نیفتد. آنهایی که با سخنرانی ها و تحقیقات اکادمیک آمریکا سروکار دارند به وضاحت این دو مسأله را می بینند. طبعاً آمریکا منفعت این را هم دارد که تا جنگ بین پاکستان و هندوستان آغاز نشود. دو قدرت اتمی که این منطقه را می توانند به دوزخ تبدیل کنند و نه تنها این منطقه را، بلکه شامل حال تمام دنیا خواهد شد. این مسأله در منافع ملی آمریکا در دست اول نیامده، در دست دوم است. در دست اول شکست القاعده و جلوگیری از هر احتمالی که اسلحه اتمی پاکستان بدست القاعده و یا تروریست های متحدش بیفتد قرار دارد. آنها استراتژی را طرح کردند که سه بعد در اهداف خود دارد: بعد نظامی، بعد ملکی و بعد دیپلماسی.

در بعد نظامی شان اجرای عملیات شدید علیه القاعده در داخل خاک پاکستان با استفاده از طیاره های بدون سرنشین و در داخل افغانستان حملات شدید است تا کمر مقاومت طالبان را بشکنانند. در بعد نظامی همچنان فیصله کردند تا نیروهای قوای مسلح افغانستان را بسازند. در بعد ملکی تقویت دولت افغانستان منحیث یک دولت مشروع و مؤثر و تقویت اقتصاد افغانستان قرار دارد. در بعد دیپلماتیک ایجاد شرایط لازم و مساعد برای صلح در افغانستان است.

هر سه عنصر این استراتژی آمریکا مستقیماً با حضور پایگاه های نظامی دایمی شان ارتباط دارد. بنائاً پایگاه های نظامی آمریکا در افغانستان چیزی نیست که بی ارتباط با منافع ملی آمریکا و بی ارتباط با استراتژی موجود مبارزه با تروریزم باشد. 

سوال سوم: منافع منطقه در چه است؟

ما همه شاهد این مسأله بودیم که حداقل دو کشور در این منطقه به شدت مسأله حضور پایگاه های نظامی آمریکا در افغانستان را رد کرده و مخالفت خود را ابراز کردند. جای تعجب اینجاست که در 9 سال گذشته با حضور نیروهای ناتو که با هدف مبارزه با القاعده و متحدین تروریست شان بشمول طالبان بود، آنها مخالفت نمی کردند. در منطقه ما هم سیاست های ضد و نقیص دنبال می شود. از یک طرف به استثنای یک کشور، پاکستان، تمام کشورهای همسایه ما و کشور هایی که نزدیک به ما هستند از لحاظ جغرافیایی، مخالف حضور طالبان، تروریست ها و حاکمیت شان در افغانستان هستند. هیچیک از آنها موافق نیستند با وجودی که یک تعدادشان بصورت مخفیانه به طالبان کمک تسلیحاتی و مالی را انجام می دهند، اما به هیچ وجه طرفدار حاکمیت شان در افغانستان نیستند. صِرف یک کشور است که طرفدارش است. از طرف دیگر آنها نمی خواهند که پایگاه های نظامی آمریکا در این کشور بصورت دایم یا قانونمند برای یک مرحله معین ایجاد شود. خودشان هم این توان را ندارند که با مبارزه با القاعده و تروریزم بتواند در این منطقه نقش فعال را ایفا کند. لهذا آنها باید انتخاب کنند بین القاعده و تروریست های متحدش در این منطقه که آنها به تنهایی توان مبارزه را با آن ندارند، و بین حضور قانونمند پایگاه های آمریکا که به هیچ وجه منافع ملی کشورهای همسایه را نباید تهدید کند. بین این دو باید آنها انتخاب کنند؛ ممکن نیست که هردو چیز را بدست بیاورند. اما آن چیزی را که باید افغانستان انتخاب کند [این است] که به هیچ وجه افغانستان نمی تواند منافع ملی خود را قربانی هیچیک از این کشور ها کند و نباید هم چنین شود. این شرط اول است.

اگر منطقه حاضر است که شاهد قربانی زندگی میلیون ها افغان، نه تنها در 9 سال گذشته بلکه در 30 گذشته باشد، پس افغانها هم حق دارند منافع ملی خود را ترجیح بدهند که چه چیزی به نفع شان است. منافع ملی ما نباید به هیچ وجه در تناقض و مخالفت با منافع ملی منطقه قرار بگیرد. ما می توانیم منحیث انسان های متمدن در این منطقه، بدون جدال با یکدیگر زندگی کنیم؛ [البته] اگر قرار باشد که عقل سلیم سیاسی در این منطقه حاکمیت پیدا کند.

سوال چهارم: منافع ملی ما در چه است؟

من به هیچ وجه از این دیدگاه به حضور آمریکای ها نمی نگرم که آمریکای ها در افغانستان باقی بماند تا ما [اقوام مختلف] یک ملت شویم. این نادرست است. ما یک ملت بودیم، ما یک ملت هستیم و ما یک ملت خواهد بودیم. با هم اختلافات داریم شکی نیست، ولی بسیار مشترکاتی داریم که می تواند ما را با هم نزدیک بسازد، تا اختلافات ما.

درین هیچ جای شکی نیست که ما ظالم هایی در تاریخ وطن خود داشتیم، در تاریخ دور و نزدیک ما. ظالم، ظالم بود و او را باید ملامت کرد. مگر قوم و مذهبی که  ظالم به آن تعلق داشت، حتمی نیست که بار آن ملامت را بگیرد. ظالم از هر قوم و قماشی که بود باید مورد ملامت و نفرین ما قرار داشته باشد، اما از دید منافع ملی ما حداقل سه مورد است که من فکر می کنم منفعت استراتژیک ملی و امنیتی ماست در رابطه با حضور پایگاه های دایمی آمریکا.

به هیچ وجه نمی خواهم پیام آور خبر بد باشم، ولی نفس های نامبارک رقابت های منطقوی را هر روز ما احساس می کنیم. در منطقه ما آنهایی هستند که فیصله کرده اند که افغانستان به مراتب مهم تر از آن است که تنها برای افغان ها گذاشته شود. [به همین خاطر] حاکمیت بر افغانستان به نحوی در ارتباط با منافع ملی شان تعریف شده است.

هموطنان عزیز چه ما بخواهیم چه نخواهیم، کشورهای منطقه منافع ملی دارند، منافع امنیت ملی دارند، ولی آن چیزی را که ما نمی خواهیم این است که آنها منافع امنیت ملی خود را در حاکمیت کردن بر ما می بینند؛ چه بصورت مستقیم و یا غیر مستقیم. بنائاً رقابت های منطقوی در تاریخ نه چندان دور ما باعث جنگ نیابتی و یا جنگ غیرمستقیم شد در کشور ما، و هیچ زمانتی وجود ندارد که این کار باز تکرار نشود. چون منافع آنها تغییر نکرده و منافع ما هم تغییر نکرده. اولین خطری را که افغانستان با آن رو به رو است، در حال حاضر رقابت منطقوی نامبارکی است که می تواند به جنگ داخلی در افغانستان بینجامد. این ملت در برابر این خطر هوشیاری خود را باید حفظ کند، به هر عنوانی که ما را تقسیم کنند، آنها فقط یک هدف را دنبال خواهند کردند؛ دنبال کردن منافع ملی شان در خاک افغانستان به قیمت خون، زندگی و حقوق افغان ها. این را من خطر بزرگ و استراتژیک برای کشور خود می بینم.

خطر دوم که منافع ملی ما در آن نهفته است، پیروزی ما در جنگ فعلی علیه تروریزم و علیه وحشت باید تأمین شود. این ملت توان شکست را در این جنگ ندارد، شکست در این جنگ بربادی عظیم را برای این ملت خواهد آورد. این جنگ را ملت ما باید حتماً ببرد. ولی جنگ ها بوسیله قوه نظامی تنها برده نمی شود؛ سیاست های صلح طلبانه هم می تواند نقش خود را ایفا کند، ولی صِرف و صِرف صلحی که بر عدالت استوار باشد. صلحی که در آن عدالت نباشد، مستقیماً باز هم به نفاق  ملی می انجامد و خود باعث مصیبت های دیگری برای این ملت می شود. بنائاً اگر مفعت اول ملی ما این است که ما ملت خود را از رقابت های منطقوی و از جنگ های به اصطلاح غیرمستقیم و یا به وکالت از دیگران [دور] نگهداریم، منفعت دوم ملی ما این است که در جنگ علیه تروریزم و متحدانش چه افغان باشند و یا خارجی، باید پیروز شویم. سوم نفعت ملی ما بازسازی نظام سیاسی، قدرت دفاعی وطن و قدرت اقتصادی کشور ماست. اگر قرار باشد که ما با آمریکا روی پایگاه های نظامی شان در درازمدت صحبت کنیم، من فکر می کنم منحیث یک شهروند حداقل این سه منفعت ملی را ما باید در روی میز بگذاریم که اگر پایگاه نظامی می خواهی، این سه منفعت ملی ماست. این را باید [به عنوان] هدف همکاری ما دنبال کند. بنائاً می رسیم به سوال پنجم و آخر:

پیشنهادات و عرایضی را که به سیاستگذاران فعلی کشور خود دارم، با کمال احترام، در این رابطه چیست؟

اول: ملت ما به یک رهبری مسئولانه سیاسی نیاز دارد، نه به جنون سیاسی. ما باید مسئولانه در مورد منافع خود تصمیم بگیریم. چه چیز به منفعت وطن ماست، نه آنکه چه چیز به نفع دیگران است.

دوم: رهبری دولت ما بصورت صادقانه و مؤثرانه باید با آمریکا داخل صحبت شود. وضاحت را پیدا کند که شما چه می خواهید؟ واقعاً پایگاه نظامی می خواهید؟ به هیچ وجه آمریکا تا هنوز در رابطه با سال 2014 وضاحت کامل ندارد. آن چیزی که در لیسبون در ماه نوامبر سال گذشته تصمیم گرفته شد که در آن آمریکا و تمام ناتو و افغانستان حضور داشت، اعلامیه ای را با آنها امضا کردیم. در آن اعلامیه گفته شده که اول، تا سال 2014، متوجه باشید، صِرف عساکر جنگی ناتو از افغانستان خارج می شود، نه تمام عساکر. دوم، تا این مدت انتقال به نیروهای مسلح افغانستان صورت می گیرد. انتقال رهبری جنگ و اشتراک مستقیم در جنگ و گرفتن مسئولیت برای دفاع از ملت ما.

سوم: آمریکا و متحدین ناتوی شان مسئولیت می گیرندکه اردو و پولیس ملی ما را بسازند و در این جنگ قابلیت هایی را در اختیار شان قرار بدهند که ما نداریم و نه خواهیم داشت برای یک مدت معین. نیروی هوای، تکنالوژی پیشرفته استخباراتی، انتقالات زمینی و هوایی و امکانات مالی. لهذا رهبری دولت ما باید به آنها بنشیند و وضاحت را حاصل کرده بعد از آن بر اساس منافع ملی افغانستان و منافع امنیت ملی افغانستان همراه شان مذاکره کنند، ولی تصمیم را باید نهادهای قانونی ملت بگیرند. از قبل رهبری جمهوری اسلامی افغانستان اعلام کردند که این تصمیم را باید شورای ملی ما بگیرند مطابق به قانون اساسی کشور ما. ولی شورای ملی و ملت ما زمانی می توانند تصمیم خوب بگیرند که رهبری دولت ما مسئولانه معلومات را در اختیار شان بگذارد و خوبی و بدیش را برای شان بگوید. یک قسمتی از ملت ما از معلومات نهایت مهم و ضروری بی خبر مانده و خلاف قانون بی خبر مانده اند. آنها حق دارند این معلومات را بدست داشته باشند تا فکر و قضاوت درست را انجام بدهند.

چهارم: هیچ صلحی، هیچ انتقال قدرتی و هیچ پایگاه نظامی یک کشور خارجی در این کشور نمی تواند تأسیس شود و یا انجام بیابد، بدون وحدت ملی ما. وحدت ملی ما صِرف با لفاظی های شیرین و قصه های شیرین تاریخی انجام نمی یابد. وحدت ملی ما اول در اشتراک سیاسی همه ما و در مساوی بودن همه ما در برابر قانون ممکن است و رهبری دولت ما در رابطه با این مسأله استراتژیک که ملت تصمیم بگیرد باید زمینه اشتراک سیاسی همه ما را مساعد بسازد تا بتوانیم تصمیم بگیریم و وحدت خود را نگهداریم. اگر خدای نخواسته- من به این باور نیستم که چنین باشد- یک تعداد ما حضور آمریکایی ها را در افغانستان به نفع خود بدانیم و یک تعداد ما به ضرر خود، این سناریوی فاجعه ای است که این ملت مستحقش نیست و نباید رهبران سیاسی ما چه در دولت و یا خارج از دولت با این مسأله ملی چنان برخورد کند که گویا این حضور به نفع یک تعداد و به ضرر یک تعداد دیگر است. ما اگر بقا هم داریم در اتحاد با هم داریم و اگر خدای نخواسته با فاجعه ای رو برو شویم، هیچیک ما آرام نخواهد ماند. بنائاً پیشنهاد احترامانه من به رهبران سیاسی کشورم این است که منافع ملی ما را اول بگذارید، صحبت خود را با آمریکایی ها واضح انجام بدهید و اتحاد خود را در این تصمیم گیری نگهداید.

پنجم: صحبت صریح، مخلصانه و دوستانه با کشور های همسایه ماست. این وضاحت را باید برای شان بدهیم که درست است که ما با هم دوست هستیم، بسیار زیاد مشترکات داریم و حتی متأسفانه ارتباطات پنهانی هم داریم. بعضی ها اقرار می کنند، ولی بعضی ها متأسفانه نمی کنند. با همه این ها رهبری سیاسی افغانستان باید برای آنها واضح توضیح بدهد که ما نمی توانم منافع ملت خود را بخاطر منافع تو در خطر بیندازیم. بنائاً منافع تو و من در این است که در صلح و بدون تروریست ها در اینجا زندگی کنیم و به هیج وجه حضور آمریکایی های در افغایستان نباید همسایه های ما را تهدید کند، مگر اینکه تروریزم در خاک شان منحیث پناهگاه نگهداری شود. بنائاً از آمریکایی ها باید بخواهیم که به هیچ وجه منافع ما را و یا منافع همسایه های ما را نباید به خطر بیندازد. در عین حال به هیچ وجه با همسایه خود روی منافع خود سازش نکنیم. منافع ما بقای ملت ماست و بقای ملت ما فعلاً به وسیله رقابت منطقوی، القاعده و متحدان تروریست شان تهدید می شود. هر آن وسیله مشروعی که بقای ملت ما را حفظ کند، مشروع است که مورد استفاده قرار گیرد.

تشکر از توجه تان 
 
یادآوری:
به منظور بررسی، تحلیل و تبیین طرح ایجاد پایگاه های نظامی دایمی آمریکا در افغانستان، در تاریخ ۱۳ حوت ۱۳۸۹ (۴ مارچ ۲۰۱۱) کنفرانسی تحت عنوان «بررسی نقش پایگاه های نظامی دایمی آمریکا در ثبات آینده افغانستان و منطقه» با ابتکار و میزبانی بنیاد شهروند، در کابل برگزار شد.

در این کنفرانس یک روزه که بیش از ۵۰۰ تن از مقامات عالیرتبه دولت، وکلای پارلمان، روشنفکران، اهالی مطبوعات و رسانه ها، دانشجویان و فرهنگیان شرکت کرده بودند، آقای فرید خروش رئیس بنیاد شهروند، آقای عزیز رویش کارشناس و تحلیلگر امور سیاسی، آقای حنیف اتمر وزیر پیشین امور داخله افغانستان و آقای امرالله صالح رئیس پیشین امنیت ملی افغانستان سخنرانی کردند.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد