پرستوی مهاجر

الهم عجل لولیک الفرج

پرستوی مهاجر

الهم عجل لولیک الفرج

سخنرانی امرالله صالح در کنفرانس بنیاد شهروندپایگاه نظامی امریکا

یا متحد جهان باشیم یا متحد وزیرستان شمالی (سخنرانی امرالله صالح در کنفرانس بنیاد شهروند) 

 

سم الله الرحمن الرحیم


با سلام به حاضرین محترم کنفرانس امروز و با تشکر از بنیاد شهروند که موضوع بسیار مهم، یعنی ایجاد پایگاه های دایمی آمریکا را آجندای کنفرانس امروز قرار داده است.

وزیر صاحب [حنیف اتمر] در صحبت های شان به نکات بسیار مهم و اساسی اشاره کرد، فلهذا من کوتاه صحبت خواهم کرد.

کشور ما در آینده با موضوعات بسیار مهم رو برو هست که یک موضوع مهم و اساسی همین بحث ایجاد پایگاه نظامی دایم آمریکا در افغانستان است.

در اول می خواهم به چند تهدید اشاره کنم که مردم افغانستان با آن مواجه می باشند:

۱- تهدید اول که ما امروز با آن مواجه هستیم طالبان هستند که جبهه نظامی شان از هسته ها و جزایر کوچک تحت کنترول شان در افغانستان شروع شده و عمق استراتژیک شان تا بندر کراچی می رسد. از دید سیاسی همین هسته های تروریستی و طالبان، عمق استراتژیک سیاسی شان از همین نقاط آغاز و به تمام حلقات افراطی شرق میانه اتصال دارد. فلهذا دشمنی که ما با آن مواجه هستیم، برخلاف تعبیری که در این روزها می شود که چند تا روستایی جنوب افغانستان قیام کرده اند، نیست و این از دید تحلیل های امنیتی یک مبحث بسیار عمیق است.

۲- تهدید طالبان در جامعه افغانستان تزلزل ایجاد کرده [است]. تزلزل به این خاطر ایجاد کرده که مردم باور به این ندارند که دولت با سیاست تضرع و نرمش بی منطق بتواند منافع ملی کشور را تأمین کند. وقتی جامعه مواجه به تزلزل و بی باوری می شود، روی می آورد به ساختارهایی که در وقت بحران از منافع کوچک شان دفاع کند. 

ساختارهای غیر دولتی طبیعتاً در کشوری مثل ما قومگرایی، گروه سیاسی، سمت گرایی و محل گرایی است و کسانی که مدیریت این ساختارها را بدست می داشته باشند، با توصل به چپاول منابع محلی یا استفاده غیرقانونی دسترسی به پول استخباراتی بیرون، می توانند حاکمیت را پارچه پارچه سازند و از منافع کوچک دفاع بکنند.

گروه هایی که سرحدات بزرگ و مناطق سوق الجیشی را در اختیار می داشته باشند، می توانند منافع کشورهای همسایه را بیشتر تأمین بکنند و قوت بیشتری برای این قسم سناریو داشته باشند. این یکی از تهدیدهای دیگری است که افغانستان با آن مواجه است و یا به عبارت دیگر یک نوع برگشت [است] به دهه خشن تر و فاجعه بارتر از دهه ۹۰ میلای.

۳- از دید اقتصادی، افغانستان توانایی ندارد که برنامه های بزرگ زیربنایی را با استفاده از عاید ملی خود آغاز کند و به خاطر سرمایه گذاری در زیربناهای عظیم اقتصادی، تنها کشورها و نهادهایی که ما را می تواند همکاری کنند، غربی ها می باشند.

اگر ما نتوانیم اقتصاد خود را از بنیاد تغییر بدهیم و تحول ایجاد کنیم، فقر در افغانستان به یک پدیده روزمره تبدیل می شود و در یک کشور بیچاره و گرسنه، سربازگیری بسیار مشکل نمی باشد. به این خاطر، فقر، بیچارگی، انزوا و نداشتن مراوده با مفهوم اقتصادی با کشورهای منطقه یک تهدید بزرگ برای افغانستان است؛ ولی مسأله ذهنی نیست. شما دوران طالبان را به یاد بیاورید؛ بیجا شده های داخلی، مهاجرت های کتلوی به کشورهای همسایه و به حاشیه رفتن ملت افغانستان.

چند روز قبل آقای اتمر، وزیر داخله پیشین افغانستان، از تجربه خود در مزار شریف صحبت می کرد: در کمپ سخی نزدیک به ۳۰۰ هزار مردم فاریاب، جوزجان، سرپل و دیگر مناطق یک جای شده بودند. یک تعداد خانواده ها از فقر، گرسنگی و بیچارگی، اطفال خود را به فروش می رساندند. یعنی باز هم این یک مساله ذهنی نیست؛ فقر می تواند افغانستان را بدبخت بسازد، بی ثبات نگهدارد و ما به یک میدان سربازگیری به منافع نامشروع دیگران تبدیل شویم که برای آن جنگ نیابتی گفته می شود.

۴- فروپاشی نظام، تهدیدی دیگر است. بدین معنی که امروز افغانستان با سبساید و کمک کشورهای دیگر نظام خود را تمویل می کند، نه از عاید داخلی. یک مقدار عاید گمرکات افغانستان هم که بالا رفته، مدیون مصارفی است که ما از کمک های خارجی انجام می دهیم.

در اساسات اقتصاد افغانستان هیچ تغییری نیامده است؛ طوریکه اگر ما اقتصاد کشور خود را با اقتصاد کشورهای همسایه مقایسه کنیم، فقط از بُعد انرژی، افغانستان تمام تولید انرژی اش ۳۰۰ مگاوات برق، آنهم آبی است. [این در حالی است که] ایران ۶۰۰۰۰ میگاوات برق تولید می کند. به همان گونه اگر انرژی کشور خود را با آسیای میانه مقایسه کنیم و یا با پاکستان مقایسه کنیم، ما یک کشور بیچاره هستیم؛ با اینکه پتانسیل آفتاب، باد، گاز، ذغال و برق آبی در افغانستان نسبت به یک تعداد همسایه های ما زیاد است.

حال در این سکتور کلیدی کشور، هیچ کشورهمسایه ای نه اراده سیاسی سرمایه گذاری را دارد و نه توان آن را دارد. فلهذا حضور غربی ها در این جا باید برای ما فرصتی باشد که زیربنای اقتصادی کشور خود را تغییر بدهیم، خصوصاً در بخش انرژی.

من به صورت بسیار خلاصه چهار تهدید را که افغانستان با آن مواجه است، به شما بیان کردم.

در قسمت فروپاشی نظام کمی من می خواهم تفصیل بدهم. فروپاشی نظام یعنی چه؟ اگر ما توانایی بسیج ملی را به خاطر به حاشیه کشاندن طالبان از دست بدهیم، یعنی نظام افغانستان به سیاست تضرع و نرمش ادامه بدهد در مذاکره با طالبان و آنها به حیث یک نیرویی با دسیپلین و خشن با عقبه عظیم و استراتژیک چه از دید حمایه لجستیکی و نظامی، چه از دید سیاسی باقی بمانند، بقیه افغانستان آنهایی که اعتقاد به جامعه کثرت گرا دارند، چه در هلمند چه در قندهار و چه در مناطق دیگر افغانستان- در این جا موضوع تباری مطرح نیست- باور خود را در این نظام از دست بدهند، سوال است که این نظام از که نمایندگی خواهد کرد؟ اراده کدام گوشه ملت افغانستان؟ اکثریت مطلق این ملت ضدیت دارند با طالبان، ولی اگر طالبان بپذیرند که با اراده سیاسی ملت افغانستان همگام شوند، با آن سناریو هیچ کدام ما مشکل نداریم. به این خاطر سیاست فعلی را که دولت افغانستان اتخاذ کرده، نه تنها در تناقض است با منافع بزرگ کشورهای بزرگ، بلکه در تناقض است با خواسته ها، آرزو ها، احساسات و عاطفه ملت افغانستان. به این خاطر کشوری که توانایی تمویل حتی پنجاه فیصد از مصارف دولتی خود را ندارد، هر روز در  کشمکش افتاده با بزگترین تمویل  کننده ها و متحدین خود.

حال سوال این است که ما دیدیم که پایگاه های آمریکایی داشتیم در قندهار و بگرام و هرات، در قسمت فقرزدایی، سرمایه گذاری در انرژی، تقویت نظام و در قسمت وحدت ملی ما حضور چند تا آمریکایی چه کرده می تواند؟

بسیار مختصر می خواهم این سوال را پاسخ بدهم. آنچه را که ما و شما صحبت می کنیم واقعیت نیست، یک فرضیه است. هیچ کس نمی داند، طوری که وزیر صاحب [حنیف اتمر] فرمودند، که آمریکا در افغانستان پایگاه می سازد یا نمی سازد. این را هم وقتی که آمریکا تصمیم گرفت که به افغانستان بیاید، در جلسه شورای امنیت ملل متحد، افغان ها حضور نداشتند؛ یعنی از افغانستان هیچکس نمایندگی نمی کرد. فلهذا ما و شما روی یک فرضیه گپ می زنیم، روی یک واقعیت نه.

معلومات من هم از منابع جسته و گریخته است و یک قسمت منابعی را که معلومات برایم داده اند و آنچه را که به شما ارائه می کنم استوار به کدام منابع معلوماتی است، در آخر صحبت های خود با شما شریک می سازم.

آمریکایی ها به هیچ صورت تحت هیچ سناریویی توانایی حفظ قوای خود را به تعداد و کمیت فعلی اش در افغانستان ندارد. این را من از جنرال های بازنشسته، جنرال های فعال و از استخباراتی های قبلی و از استخباراتی های موجود آمریکایی شنیدیم که حفظ نیرویی آمریکایی به کمیت فعلی چه از دید سیاسی، چه از دید مالی و چه از دید استراتژیک  برای آمریکا قابل قبول نیست. فلهذا ما چه برای آمریکا اجازه بدهیم یا ندهیم آمریکا نیروی خود را از افغانستان کم می سازد. 

معلوماتی را که من در اختیار دارم، در سناریوی اخیر، آمریکایی ها می خواهند بین بیست هزار تا سی هزار نیروی خود را در دو یا سه پایگاه در افغانستان حفظ کند. وقتی که این ها نیروهای خود را به بیست هزار و سی هزار و یا کمتر از آن کاهش بدهند، سناریو از سناریوی تقویت نظام افغانستان، تقویت اقتصاد افغانستان و تقویت نیروهای امنیتی افغانستان کاهش پیدا می کند و تبدیل می شود به پایگاه سرکوب لانه های تروریستی. در این که افغانستان ضرر و یا مفاد خواهد کرده، بحث دیگری است که من به آن نمی پیچم. اما آمریکایی ها آرزوی شان این است که قبل از اینکه تعدادشان کاهش پیدا کند، در افغاستان یک متحد سیاسی داشته باشند. اگر من از رئیس قبلی سی.آی.ای که در یک کنفرانس باهم بودیم برایتان نقل قول کنم، آنها جنگ را به دو جبهه تقسیم می کنند:

1. جنگ قریب، یعنی در ساحه ای که شما از توپ، تفنگ، کلاشنکوف، مرمی و طیاره استفاده می کنید. در بردن این جنگ و در پیروز شدن در این جنگ آمریکا هیچ مشکلی ندارد.

2. عقبه سیاسی جنگ است. [یعنی] نیرو باید در خدمت یک دیدگاه سیاسی قرار داشته باشد. دیدگاه سیاسی را تنها یک جبهه سیاسی به وجود آورده می تواند.

امروز آمریکایی ها اگر مشکل دارند در افغانستان، نه به این خاطر است که طالب را کشته نمی تواند و نه به این خاطر که وزیرستان را بمبارد کرده نمی تواند؛ به این خاطر است که عقبه سیاسی جبهه که عبارت از کابل است و من آن را کابل سیاسی نام نهاده ام، امروز یک داستان علیحده برای خود طرح کرده و کوشش می کند با هیچ، به یک نیروی ناظر تبدیل شود. یک روز ناتو را محکوم می کند، یک روز طالب را محکوم می کند و خود را در موقف و کرسی یک قاضی قرار داده است. این قابل دوام نیست. ما باید سمت و سوی خود را معلوم کنیم که بالاخره از دید استراتژیک ما متحد جهان باقی می مانیم یا متحد وزیرستان شمالی. هردوی این را با یک دست گرفتن امکانپذیر نیست. با نیروهای افراطی تفاهم کردن به این معنی است که بالاخره پایگاه بزرگ سیاسی تان وزیرستان است. و علیه جریان فعلی قرار گرفتن به این معنی است که شما آجندای رشد اقتصادی، رشد سیاسی، رشد جامعه مدنی، مراوده با دنیا را کاهش می دهید و افغانستان را به طرف انزا می برید. آمریکای ها امروز در افغانستان مواجه به نداشتن متحد سیاسی در جبهه عمیق هستند؛ جبهه قریب مشکل ندارد.

صحبت هایی که من از منبع متذکره شنیدم این است که باید در نظام افغانستان لایه های محافظتی و ضمانتی وجود داشته باشد که وقتی حضور ما کاهش پیدا می کند، حاکمیت در افغانستان به طرف دیکتاتوری نرود. در این جا یک قوه مقننه که از تطمیع حاکمیت دور باشد باید ظهور کند، نیروهای امنیتی که سرکوبگر ملت نباشد، غیرسیاسی و حافظ منافع ملی و مورد قبول مردم افغانستان باشد باید در صحنه ظهور پیدا کند. سکتور عدلی افغانستان باور ملت را با خود داشته باشد و یک قشر نخبه سیاسی افغانستان که از چنین دیدگاهی برخوردار باشد.

امروز شما می بینید که دیدگاهی حاکمیت نسبت به آینده افغانستان یک دیدگاهی شفاف نیست و هر زمان که این ها دیدگاهی طرح می کنند، حلقه مشاورین کسانی هستند که با پیچیدگی های سیاست آشنایی ندارند. در حلقه مشوره کسانی که می توانند نظام را کمک کنند که چطور جامعه افغانستان همگام با نظام دید همسو داشته باشد، این تعداد به حاشیه رفته اند.

به همین خاطر سوال این است که در ۲۰۱۴ آیا ما یک نظام عدلی مورد قبول، نیروهای سر و پا ایستاده امنیتی و یک پارلمان که دولت از راه تطمیع و فشار و محکمه خاص برخورد نکند و به حیث خانه ملت با او نگاه کند، خواهیم داشت یا نه، من شک دارم. فلهذا وقتی که شک داریم، سناریویی که امیدها را سرکوب می کند چیست؟

خدای ناخواسته، خدای ناخواسته اگر این بار نظام در افغانستان از هم پاشید، جزایر مقاومتی که در افغانستان شکل خواهد گرفت، از ارزش ملی دفاع نخواهند کرد. زیرا کسانی که بحران امروزی را دامن می زنند، با سیاست های ناشفاف خود در عین زمان هویت افغانستان را صدمه می زند و در آن وقت هر چیزی که شکل بگیرد، متاسفانه مقاومتی بر اساس تبار، سمت، گروه و منافع کوچک خواهد بود، نه منافع ملی. چون آرزو و رؤیای ملت افغانستان این بود که نظام دموکراسی بتواند منافع کلی را در افغانستان مدنظر بگیرد، [از آن] دفاع بکند و [آن را] تحکیم ببخشد.

حالا که ها علیه پایگاه آمریکایی قرار می گیرند؟

اول: اگر آمریکایی ها در بخش اقتصاد دست به سرمایه گذاری عظیم نزند آن گروه هایی که تفکر بسته دارند، در افغانستان برای ملت پیام می دهند که امروز تمام آفت ها مربوط به حضور آمریکا می شود و شما بسیج شوید علیه آمریکا. به این خاطر حضور آمریکایی ها چه کوتاه مدت، چه درازمدت، باید توأم با سرمایه گذاری عظیم در سکتور انرژی، در سکتور سرک سازی، در سکتور رشد تجارت با کشورهای همسایه و تولیدات زراعتی و مدیریت آن [باشد]. در غیر آن، موج عظیمی از جوانان افغانستان که از صنف دوازده و پوهنتون ها فارغ می شوند، ضرورت به کار دارند. دو سه سال پیش شما فارغ فاکولته حقوق و علوم سیاسی در کابل پیدا نمی کردید. حالا من از دید تجربه شخصی ام برای تان عرض می کنم که صدها، حتی هزارها فارغ التحصیل این فاکولته و سایر فاکولته ها در کابل بی کارمی گردند و به این موج هر سال اضافه می شود.

مسأله دیگر این است که افغانستان ۶۰۰۰۰ دهکده دارد. بعید است که یک وزیر یا رئیس در دوره خدمت خود که پنج سال یا ده سال باشد، به این شصت هزار دهکده رسیدگی کند.

ما به خاطرسر پا شدن باید به ساختار قدرت بازنگری کنیم. هدفم این نیست که در این جا کدام نوع نظام علیحده، فدرالی، خودمختاری وغیره را پیشنهاد کنم. ولی این را از روی تجربه و از روی کار و از روی معلومات می فهمم که تمرکز قدرت در یک اتاق، در یک کشور که شصت هزار دهکده دارد که بیشتر از هفتاد فیصد آن دهکده های کوهی است، چطور شما می توانید به اینقدر درد و آرزو رسیدگی کنید؟ و چطور می توانید با تراکم این قدر مشکلات به مرکز و ندادن صلاحیت به ادارات محلی و سطح ولسوالی ها ، ولایات وغیره این ها را حل بسازیم؟

شوراهای ولسوالی و شورای های محلی برای دولت افغانستان امروز جز یک نمایش که برای دنیای دیگر بگوید که ما شورای ولایتی داریم، بیش نیست. بروید شما روزگار اعضای شوراهای ولایتی را ببینید کدام مشکل خود را حل کرده می تواند؟ [آنها] هیچ صلاحیتی ندارند.

فلهذا قبل از اینکه [سال] 2014 می شود، ما باید به شوراهای ولایتی افغانستان صلاحیت عظیم بدهیم که بتوانند از محلات خود و از دردهای ولایت خود نمایندگی کنند و بتوانند یک اشراف و تأثیر بالای تصمیم گیری های مرکز داشته باشند.

و بالاخره نیروهای دیگری که می خواهند علیه آمریکا ایستاد شوند، پایگاه های آنها را در ذهن مردم افغانستان سرکوب کنند، کشورهایی است که در آن جا دموکراسی نیست. افغانستان یگانه کشوری است که به کمک غرب یک دموکراسی نیم بند را آغاز کرده [است]. ما نه در شمال دموکراسی داریم و نه در غرب و نه در شرق. تمام این کشورها می خواهند که تجربه افغانستان یک تجربه ناکام باشند. آیا ما علیه این تهدید بزرگ صرف با سه نیروی امنیتی می توانیم مقابله کنیم؟ به هیچ صورت به گفته وزیر صاحب [آقای حنیف اتمر وزیر داخله پیشین] مقابله با تهدیدهایی به این حجم و بزرگی یگانه راهش این است که ملت اعتقاد به منافع ملی داشته باشند، دولت را از خود بدانند و بفهمند که شروع کردن جنگ نیابتی به خاطر منافع دیگران تیشه به پای خودشان است. [دولت باید] یک بستر حمایتی به نیروهای امنیتی بوجود بیاورد، در غیر آن با این سرحدات بسیار بزرگی که ما و شما داریم و با این کتله های بزرگی از مهاجرین ما که در کشور های همسایه است، تنها با این نیروهای امنیتی علیه این تهدیدها به مقابله پرداختن امکان پذیر نیست.

گپ آخر:
یکی از دانشمندان غربی که آثار بسیار خوب و جالب دارد، برای افغانستان پنج مشخصه را قایل شده و من نه به  خاطر اینکه صرف از او نقل قول کنم، فکر کردم و دیدم که مشخصه هایی را که او به کشور ما قایل شده واقعی است. من آن را برای شما می خوانم و مختصر به ارزیابی می گیریم که ما چه کرده می توانیم که با این پنج مشخصه خود را از یک دایره باطل فقر و خشونت بکشیم.

مشخصه اول ما این است که ما  کثیرالقومی هستیم. یا اینکه این کثیرالقومی بودن را تبدیل به قوت خود می کنیم و یا قسمی که گفته شد، در فقدان دیدگاه کثرت گرا، اقوام تا ابد مایه ضعف ما باقی می ماند. این مربوط به نخبه های سیاسی افغانستان است که دیگر چون دانش و معلومات جامعه بلند رفته، ما با سیاست های عوام فریبانه نمی توانیم مسایل را بالایش خاک بریزانیم و مخفی بسازیم.

دسترسی به قدرت، دسترسی به عدالت، دسترسی به وسایل و منابع رفاه، باید با یک شفافیت به مردم افغانستان تشریح شود. اگر نشود، گروه های متعدد به خاطر عقده گشایی در خدمت دیگران قرار می گیرند. امروز کسانی که می آیند افغانستان را به خاک و خون می کشانند، کل اینها پنجابی نیستند یا کل آنها عرب نیستند. یک قسمت مشکل در این وطن وجود دارد که ما نمی توانیم نفوس خود را کنترول کنیم. ما محاط به خشکه هستیم؛ هر وقت که پاکستانی ها بخواهند و یا هم ایرانی ها بخواهند در این جا نرخ تیل، آرد و نرخ هر چیز را که خودشان خواسته باشند، بالا می برند. 

ما چه نوع سیاست باید داشته باشیم که این معضله را برای ابد حل کند؟ افغان ها همیشه افتخار کردند که ما یک کشور بی طرف بودیم. این یکی از همان افتخارات کاذب است که ما بی طرف بودیم. بی طرفی که ما را همیشه در جهل، در بیسوادی و در فقدان رفاه نگاه کرده. ما دیگر ضرورت به بی طرفی نداریم . بسیار خوش هم هستیم که یک زمان در دوران عبدالرحمن خان روس آمد تا فلان جای و انگلیس آمد در این جا، ما حایل بودیم و در یک جزیره، بدون مراوده با دنیا زندگی کردیم. حال به عوض اینکه ما بی طرف باشیم، افغانستان را به یک پل اتصال بین آسیای میانه و جنوب آسیا با یک سیاست درست تبدیل کنیم که از مراوده تجارتی منفعت بزرگ ببریم. سیاست بی طرفی برای ما چه تحفه داده و سیاست طرفداری کورکورانه برای ما چه تحفه داده؟ من به هیچ صورت طرفداری این نیستم که افغانستان یک کشور بی طرف باشد، بی طرفی خصلت ترسوها، بی معلومات ها و آدم های بی اراده است. کسانی که اراده دارند یا سیاه می شوند یا سفید، و می روند در یک جناح قرار می گیرند. 

ما اگر به واقعیت پنج هزار سال تاریخ داریم، چرا نمی توانیم موقف گیری کنیم؟ به این خاطر زمانش رسیده که ما با یک تحول سیاسی، با یک جرئت سیاسی، دیگر از این حالت بی طرفی  خود را بکشیم و مشکل محاط به خشکه بودن افغانستان را به شکلی حل کنیم.

ما فاقد منابع سرشار نسبی و یا اقلام دیگر استراتژیک هستیم. در این جای شک نیست و در معلومات نسبی که وجود دارد، گویا افغانستان نفت سرشار ندارد، مگر شک دارم که در زیر این قدر کوه و این قدر دشت که خداوند برای ما داده، هیچ چیز نباشد. ولی تا امروز چون ما ثبات سیاسی نداشتیم، ما تفاهم بسیار قوی نداشتیم و نظام بسیار محکم نداشتیم، از منابع طبیعی خود استفاده نکردیم. استفاده ما از منابع طبیعی شرط اولش داشتن نظام و شرط دوم آن زیربنای اقتصادی است. ما به خاطر ساختن نظام قوی و داشتن زیربنای اقتصادی ضرورت به پایگاه آمریکا داریم. اگر کدام کشور دیگری که [بتواند] برای افغانستان ده میلیون دالر قرضه بدهد کجاست؟ امروز بعد از کشورهای غربی، هندوستان بزرگترین کمک کننده افغانستان است، اما به یاد داشته باشید که هندوستان از چتر امنیتی ناتو استفاده کرده و دولت افغانستان را کمک می کند.

اگر در افغانستان نظام متزلزل شود، حاکمیت دولت تزلزل پیدا کند، دولت نتواند دسترسی به دهکده ها و اطراف افغانستان داشته باشد، هندوستان نمی تواند بدیل کشورهای غربی شده و برای ما کمک هایی کند که از آن کمک ها ما چه مصرف جامعه و چه مصرف دولت خود را به شکل سبسایدی پیش ببریم. به این خاطر ما به خاطر استخراج منابع خود و به خاطر اینکه زیربنای خود را که سرک و انرژی است اول بسازیم، به کمک غربی ها ضرورت داریم. بحث [دیگر این است] که اگر غربی ها ما را کمک هم نکردند، قرضه بدهند. تمام نهادهای که امروز در جهان قرضه می دهند، کلیدشان پیش غربی ها می باشد. مانند بانک جهانی و بانک آسیایی. چون جهان امروز جهان بده و بگیر است، جاده یک طرفه نیست. مانند حضور آمریکایی ها که باید از آن استفاده کنیم، در قسمت سرمایه گذاری ها و در زیربناهای اقتصادی.

ما کوهستانی هستیم، کوهستانی بودن، نقل و انتقال و مراوده بین مردم را بسیار سخت می سازد. تجربه عظیم وجود دارد در کشورهای دیگر که چطور مناطق کوهستانی را انکشاف بدهیم. در ده سال گذشته تمرکز کارهای نسبی انکشافی که صورت گرفت در مناطق آسان [بوده] است. مثلا مزار، هرات و قندهار کمی انکشاف کرده. کجایی غور انکشاف کرده؟ جلال آباد انکشاف کرده، کجای دایکندی انکشاف کرده؟  به این خاطر برای انکشاف مناطق کوهستانی و صعب العبور یک دیدگاهی متفاوت نسبت به آنچه که در کلیات برای شما تشریح داده می شود، افغانستان ضرورت دارد.  و ما باز هم به تنهایی نمی توانیم مناطق کوهستانی خود را انکشاف بدهیم، باز هم ضرورت به این داریم که از کشورهای غربی کمک بگیریم. می ماند موضوع اینکه [برای دیگران] حساسیت برانگیز می شود حضور آمریکایی ها، و دیگران بر می خیزند و ما را سرکوب می کنند. 

من سوال می کنم وقتی که  آمریکایی ها  نبود چه حساسیت برانگیز بود؟ چرا وقتی که آمریکایی ها در این جا نبود ما قتل عام شدیم؟ چرا همیشه حضور همین نیروها در افغانستان حساسیت برانگیز است؟ شما به تاریخ شرق میانه نگاه کنید، کدام این کشور ها توانست بدون غرب خود را انکشاف بدهند؟ شما زیربنای اقتصادی ایران را ببینید، کجا توانستند که انکشاف شان مطلق بومی و ایرانی باشد؟ ریشه اش درغرب است. [عربستان] سعودی کجا توانسته که یک انکشاف مطلق عربی و بومی داشته باشد؟ ریشه اش در غرب است. ولی در کشور ما از عدم معلومات و روشنایی استفاده می کنند و از ما یک استفاده ابزاری می نمایند و احساسات مذهبی را تحریک می کنند و از آن بهره می گیرند. 

به همین لحاظ در کل هیچ معلوم نیست که آمریکا در این جا باقی می ماند یا می رود. [برای رفتن] از ما اجازه نمی گیرد، [زمانی] که آمده بود هم از ما اجازه نگرفت. فلهذا منافع ما این است که تا روزی که آمریکایی ها در این جا هستند از آنها، از تجربه تخنیکی شان، از امکانات ملی و نظامی شان، برای منافع ملی خود استفاده کنیم.

تشکر 
  
یادآوری:
به منظور بررسی، تحلیل و تبیین طرح ایجاد پایگاه های نظامی دایمی آمریکا در افغانستان، در تاریخ ۱۳ حوت ۱۳۸۹ (۴ مارچ ۲۰۱۱) کنفرانسی تحت عنوان «بررسی نقش پایگاه های نظامی دایمی آمریکا در ثبات آینده افغانستان و منطقه» با ابتکار و میزبانی بنیاد شهروند، در کابل برگزار شد.

در این کنفرانس یک روزه که بیش از ۵۰۰ تن از مقامات عالیرتبه دولت، وکلای پارلمان، روشنفکران، اهالی مطبوعات و رسانه ها، دانشجویان و فرهنگیان شرکت کرده بودند، آقای فرید خروش رئیس بنیاد شهروند، آقای عزیز رویش کارشناس و تحلیلگر امور سیاسی، آقای حنیف اتمر وزیر پیشین امور داخله افغانستان و آقای امرالله صالح رئیس پیشین امنیت ملی افغانستان سخنرانی کردند.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد