(بحثی در باب بزهکاری جوانان)
مقدمه
کجروی و تخطی از هنجارها همواره در طول تاریخ بشر وجود داشته است. شکستن نظم اجتماعی و انحراف از هنجارها در جوامع کوچک و ابتدایی به ندرت اتفاق میافتد و اقوام و قبایل برحسب سنتها و عرف جامعه از هنجارهای اجتماعی تبعیت میکردند.
اما در جوامع امروز با توجه به تحرک اجتماعی و جغرافیایی شدید، انسجام فرهنگی کم است و توافق اخلاقی به ندرت مشاهده میشود. گزارش رسانههای جمعی و پژوهشهای علمی نشان میدهد که شکستن نظم اجتماعی و انحراف از هنجارهای جامعه در شهرها به ویژه شهرهای بزرگ با وجود پیشرفت تکنولوژی و صنعت نه تنها کاهش نیافته است، بلکه افزایش هم یافته است.
نظریههای جامعهشناسی درباره رفتار انحرافی یا کجروی را میتوان به عنوان پاسخهایی فرضی و مقدماتی به دو سؤال مرتبط با هم مورد توجه قرار داد:
1. چرا در میان برخی از گروهها و اقشار میزان رفتار انحرافی بالاتر است؟
2. فرآیندی که طی آن فرد مرتکب اعمال انحرافی میشود و نقشهای انحرافی را ایفا میکند، کدام است؟ آمارهای جنایی، توزیع تبهکاری را برحسب سن ارایه میدهند؛ نمودار نرخ تبهکاری در طی دوران زندگی انسان، ابتدا بالا میرود و سپس به تدریج تقلیل مییابد تا آنجا که در دوره سالخوردگی تقریبا قابل چشمپوشی میشود.
اگر گروه پایه را سنین 10 تا 12 سال بگیریم، ثابت میشود که نرخ تبهکاری به تدریج تا سن 18 سالگی ترقی میکند. اگر فعالیت بزهکارانه تا آن سن شدید نیست ولی از 18 تا 25 سالگی بسیار رشد مییابد و در این سن به نقطه اوج خود میرسد.
(سنینی که جزو دوره جوانی به حساب میآید) (گسن، 1988، ص91).ژان مینل بست (1372، ص33) معتقد است که افراد هر اندازه جوانتر باشند بیشتر با این احتمال روبرو هستند که با پلیس و دادگاه سر و کار پیدا کنند. چنین به نظر میرسد که بالا بودن سطح جنایات برای طبقات سنی جوان پدیدهای است سخت پایدار.
از اینرو در این مقاله به بزهکاری جوانان به عنوان گروهی که میزان رفتار انحرافی در آنها بالاتر از دیگر گروههای سنی است، خواهیم پرداخت. در مقابل سؤال دوم، پاسخهای متفاوتی از جانب جامعهشناسان ارایه شده است اما تمام نظریههای جامعهشناسی بر نقش مهم و اساسی «محیط اجتماعی» اتفاق نظر دارند، برخلاف دیدگاههای زیست شناختی و روانشناختی که بر نقش عوامل زیستی و درونی تأکید دارند.
بنابراین نظریهها میتوان گفت: ساخت اجتماعی که فرد را احاطه کرده، شرایط و موقعیتهای اجتماعی که فرد در آنها قرار میگیرد و گروههایی که فرد به آنها تعلق دارد، عوامل اساسی رفتار انحرافی را تشکیل میدهند.
بنابراین هدف دوم این مقاله، بررسی آن دسته از نظریههای انحرافات اجتماعی است که به فرایند ارتکاب اعمال بزهکارانه از سوی جوانان پرداختهاند؛ فرایندی که طی آن فرد نقشهای انحرافی را ایفا میکند.مفهوم جوانی جوانی را باید گذار از دوران خردسالی به دوران بزرگسالی توصیف کرد.
گروهی از نویسندگان و مفسران اجتماعی، جوانی را گذار از وضعیت وابستگی به وضعیت استقلال و رشد کامل میدانند که انسان را قادر یسازد حقوق و تعهدات مربوط به بزرگسالی را محقق سازد. جوانی همانند سایر دورههای زندگی یک سازهی اجتماعی است که با زمان تغییر میکند. به عبارت دقیقتر جوانی را باید براساس ویژگیهای ساختاری و فرهنگی یک جامعه تحلیل کرد. بنابراین جوانی در هر جامعه و در هر دورهای از تاریخ آن جامعه متفاوت میباشد.
قوانین و نهادهای اجتماعی تا حدودی جوانی را تعریف کردهاند. زیرا این قوانین و نهادها پارهای از وظایف و شرایط اجتماعی را وظایف و شرایط اجتماعی را وظایف و شرایطی ویژه و اجباری میدانند. به عنوان مثال مواردی نظیر پایان دوره آموزش و تحصیل اجباری، حداقل سن ازدواج، سن مناسب برای خدمت نظام وظیفه،
حداقل سن جهت اخذ گواهینامه رانندگی و... همگی مبتنی بر قوانین معین و بخشی از ساختمندی اجتماعی دوران جوانی هستند.
در عین حال جوانی وضعیتی است که در عرصههای اجتماعی مختلف عادت میشود. این عرصهها عبارتند از: ترک مدرسه جهت پیوستن به بازار کار و یا ورود به دانشگاه به عنوان شاخص مهمی در انتقال به بزرگسالی ترک منزل و تجربه کردن زندگی مستقل حتی اگر این استقلال مکانی از سوی والدین فرد مورد حمایت واقع شود. شغل اول یا شغل ثابت اول که فرد را متوجه آینده خانوادگی و حرفهای خود کند.
تشکیل خانواده، همراه با تولد اولین فرزند (جین چارلزلاگری، به نقل از نمایه پژوهش، ش17، ص25).
جمعیتشناسان برای روشن ساختن ساختار نسبی جمعیت و جوانی آن، شاخصهای مختلفی را مطرح کردهاند. برخی از این شاخصها به گروههای سنی خاص توجه دارند.
مطابق توصیه بخش جمعیتی سازمان ملل، افراد 24-15 سال گروه سنی جوان نامیده میشود. طبق این شاخص، جمعیت جوانان کشور ایران با یک روند فزاینده طی دو دهه اخیر، اکنون (1375) به حدود 20 درصد کل جمعیت کشور رسیده است؛ یعنی بیش از 12 میلیون نفر. پیشبینی میشود که تعداد جوانان کشور در سال 1385 به حدود 16 میلیون نفر برسد که نسبت به سال 1375، 30% افزایش را نشان میدهد (کمالی، 1380، صص99-91)
نظریه کنترل در اغلب نظریههای انحراف اجتماعی، مسأله اساسی این است که «چرا» مردم کجرو میشوند، در حالی که در نظریه کنترل این سوال مطرح است که تحت چه «شرایطی» افراد مرتکب رفتار انحرافی یا کجروی میگردند. فرضیه اساسی نظریه کنترل این است که بیشتر مردم، هم به واسطه کنترل درونی و هم به خاطر کنترلهای بیرونی، با ارزشها و هنجارهای اجتماعی همنوایی میکنند.
این فرضیه نشان میدهد که نظریه کنترل برخلاف بسیاری از نظریههای انحراف، تمایلی به یافتن انگیزههای رفتار انحرافی ندارد؛ بلکه بیشتر به «وضعیتی» توجه دارد که در آن کنترلهای اجتماعی در هم میشکنند و مردم برای انجام رفتارهای انحرافی آزادی عمل بیشتری به دست میآورند. بنابراین در نظریه کنترل، جستجوی منبع انگیزه مردم در ارتکاب جرم اهمیت چندانی ندارد، بلکه این منابع کنترل است که باید دقیقا مورد بررسی قرار گیرد چون کجروی نتیجه نارسایی کنترلهای اجتماعی است (طالبان، 1380، ص102).کنترل درونی زمانی رخ میدهد که جریان جامعهپذیری به طور کامل موفق بوده باشد.
در این صورت فرد هنجارها و ارزشهای اجتماعی را درونی کرده و حتی در خلوت نیز آنچه را جامعه ترجیح میدهد، انجام میدهد. فردی که کاملاً اجتماعی شده است، چنانچه به شکستن هنجاری وسوسه شود، وجدان اجتماعی او مانع از این کار میشود و فرد داوطلبانه از انجام آن خودداری میکند. البته در هیچ جامعهای، به ویژه جوامع پیچیده و متغیر امروزی، اجتماعی شدن به طور کامل تحقق نمییابد؛ لذا کنترل بیرونی ضرورت مییابد. نظارت از طریق گروههای نخستین و گروههای دومین و استفاده از زور و یا اجبار فیزیکی، کنترل بیرونی را تشکیل میدهند. در چنین وضعیتی چنانچه افراد نخواهند به مقررات جامعه گردن نهند، جامعه سعی میکند آنها را به اطاعت مجبور کند. این نظریه کاملاً متأثر از آثار دورکیم است.
به نظر وی در جامعهای که همبستگی اجتماعی قوی است، اعضای آن احتمالاً با ارزشها و هنجارهای مشترک همنوا میشوند ولی در جامعهای که همبستگیهای میان اعضاء ضعیف است احتمال بیشتری وجود دارد که مردم منحرف شوند. نظریه نوین کنترل نیز بر چنین بینشی تکیه دارد زیرا بیان میکند که «کسانی که با اجتماع خود همبستگی دارند تمایل به تبعیت از مقررات آن دارند در حالی که کسانی که از اجتماع خود بریدهاند، ممکن است تمایل به نقض آن مقررات داشته باشند» (رابرتسون، 1372، ص75).این ایده با دیدگاه «هویت اجتماعی» نیز مطابقت دارد. هنگامی که نظام اجتماعی از طریق عوامل اجتماعی کننده نظیر خانواده، مدرسه، رسانههای جمعی و گروههای اجتماعی به نحو شایستهای عمل نکند، نوجوانان و جوانان نسبت به نظام اجتماعی خودی احساس بیهویتی خواهند کرد و در نتیجه به دلیل نیاز ضروری به کسب هویت اجتماعی درپی جایگزینی احساس هویت اجتماعی از دست رفتهشان خواهند رفت. این احساس هویت اجتماعی جدید ممکن است در قالب گرایش آنها به الگوهای بزهکارانه نمایان شود.
تراویس هیرشی یکی از صاحبنظران تئوری کنترل اجتماعی معتقد است که قیود و بستگیهای اجتماعی دارای چهار عنصر اصلی است:عنصر اول «علاقه» یا ارتباطات مهم با اشخاص معین دیگر است. جوانانی که به دیگران علاقه و توجه دارند، رفاه و احساسات دیگران را در نظر میگیرند و لذا مایلند با مسئولیت عمل کنند و هنجارها را زیر پا نگذارند. برعکس جوانانی که چنین علاقهای ندارند نگران این نیستند که روابط اجتماعی خود را به خطر اندازند و لذا بیشتر احتمال دارد که مرتکب اعمال بزهکارانه شوند.عنصر دوم «تعهد» است.
هرقدر سرمایهگذاری مردم در تحصیلات، سوابق شغلی، خانه و سایر داراییهای خود بیشتر باشد، دلیل بیشتری دارند که با جامعه همنوا باشند تا بتوانند از دستاوردهای خود حفاظت نمایند. اما، جوانان که سرمایهگذاری کمتری در جامعه کردهاند (به ویژه در گروه سنی 15-20 سال)، خطر و هزینه کمتری در ارتکاب بزهکاری میبینند و حتی شاید فرصتی هم برای سود بردن از آن به دست آورند.عنصر سوم مشغولیت» یا درگیری و مشارکت مداوم در فعالیتهای روزمره و عادی است. وقت و انرژی محدود است لذا خصی که عموما مشغول است مثلاً به کار، سرگرمی سالم یا زندگی خانوادگی، فرصت کمی دارد که در اعمال انحرافی مشارکت جوید. این به معنی عدم حضور افراد شاغل در جمعیت بزهکار نیست بلکه احتمال حضور چنین افرادی از افراد غیر مشغول کمتر است. اما کسانی که بیکارند یا در فعالیتهای مرسوم دیگر مشغول و سرگرم نیستند،
فرصت بیشتری برای انحراف دارند. لذا بیکاری و کمبود امکانات تفریحی برای جوانان زنگ خطری است که مسئولین ذیربط باید نسبت به آن حساس و هوشیار باشند.عنصر چهارم «ایمان» یعنی وفاداری فرد به ارزشها و اصول اخلاقی یک گروه است. اگر جوانان قویا باور داشته باشند که برخی اعمال انحرافی و غلط است، مشارکت جستن در آنها دور از تصور است؛ برعکس جوانانی که وفاداری ضعیفی به اعتقادات و ارزشهای اجتماعی دارند ممکن است بیشتر تمایل داشته باشند که ارزشهای آن را نادیده گرفته و از هنجارهای اجتماعی انحراف ورزند.در مجموع از نظر هیرشی، بزهکاری جوانانی که به خانواده، محل تحصیل، محل کار وجامعه خود دلبستگی دارند، به مراتب کمتر از کسانی است که دلبستگی چندانی ندارند.
(رابرتسون، صص176-175، به نقل از طالبان، 1380، صص103-102). تئوری معاشرت افتراقی ادوین ساترلند (1974) جرمشناس بزرگ آمریکایی معتقد است که بزهکاری از سازمان اجتماعی زمینه یا محیطی که افراد در آن جای گرفتهاند ناشی میشود.
هر سازمان و محیطی ممکن است به طرفداری یا مخالفت با یک رفتار بزهکارانه شکل گرفته باشد. برخی به نحوی سازمان یافتهاند که اعمال بزهکارانه را تایید و تشویق میکنند، در حالی که دیگر گروهها بر علیه چنین اعمالی سازمان یافتهاند (سخاوت، 1374، ص58). به نظر ساترلند، رفتار جنایی آموختنی است، به عبارت دیگر ارثی نیست. این یادگیری در تعامل و ارتباط با دیگران به ویژه در داخل گروههای صمیمی و
دوستانه کسب میشود. بنابراین وسایل ارتباط غیرشخصی مانند فیلمهای سینمایی و روزنامه یا کتابهای داستان سهم نسبتا ناچیزی را در تکوین رفتار جنایی ایفا میکنند.جوانان به این دلیل بزهکار میشوند که با الگوهای بزهکارانه یا تعاریف موافق با آنها به میزان قابل توجهی در تماس بوده و همچنین از الگوهای ضدبزهکارانه به دور بودهاند.
معاشرت افتراقی به همین معنا است که برخی افراد عمدتا با الگوهای بزهکارانه معاشرت دارند و برخی دیگر با الگوهایی متفاوت از آن (یعنی معاشرت با الگوهای به هنجار و ضد بزهکاری).برطبق این دیدگاه، معاشرتهای شخصی و دوستانه بیشترین تأثیر را در دوری یا کسب الگوهای جنایی دارند.
مهم این است که دوستان فرد کدام یک از الگوهای جنایی یا غیر جنایی را ارایه میدهند و فرد از طریق گروه با کدام دسته از این الگوها تماس بیشتری دارد. گرچه رفاقت در تمام ادوار زندگی وجود دارد اما برای نسل جوان و نوجوان، اهمیت بیشتر دارد؛ به عبارت دیگر رفاقت نوجوانان و جوانان با یکدیگر متفاوت از رفاقت کودکان و بزرگسالان است : جوانان در انتخاب رفیق آسانپذیر و زودپسندند؛ زیرا آنان بیشتر به احساسات زودگذر و انگیزههای عاطفی متوجه هستند تا به محاسبات عقلانی.رفاقت جوانان با یکدیگر توأم با تعصب و سرسختی است. جوان با این که احتمالاً در انتخاب رفیق اشتباه کرده و با جوان نابهنجاری طرح دوستی ریخته، به اشخاصی مانند پدر و مادر اجازه نمیدهد درباره رفیقش انتقاد کنند و کارهای خلاف او را به زبان بیاورند.
زیرا جوان قبول انتقاد دیگران را به منزله اعتراف غیرمستقیم به نادانی و سوء تشخیص خود در انتخاب دقیق و درست رفیق تلقی میکند و این با غرور و خودپسندی دوران جوانی سازگار نیست.جوانان در انتخاب دوست و پیوستگی نسبت به رفیق، تندرو و مبالغهکارند و پیرو احساسات آنی خود هستند؛ در مقام ابراز محبت و علاقه افراط میکنند به حدی که گویی یک روح در دو بدن هستند، مثل هم لباس میپوشند و مانند یکدیگر موی و روی خود را میآرایند.
هر دوستی به مقیاس درجه رفاقت و دوستی، در اموری مادی و معنوی رفیق خود نفوذ میکند و هر یک دانسته یا ندانسته روی عقاید، اخلاق و کردار دیگری اثر میگذارد و بدیهی است که تلقینپذیری جوانان بیشتر از بزرگسالان است.اولیای گرامی اسلام به اهمیت مسأله فوق توجه داشته و پیروان خود را به انتخاب رفیق عاقل و با ایمان، تشویق نموده و همچنین خطر رفاقتهای گمراه کننده را خاطر نشان فرمودهاند.
امام علی علیهالسلام در نامه خود به «حارث همدانی» توصیه فرمودهاند: «از رفاقت با کسانی که افکارشان خطا و اعمالشان ناپسند است، برحذر باش؛ چه آدمی به رویه و روش رفیقش خو میگیرد و به افکار و اعمال وی معتاد میشود». (نهجالبلاغه، نامه 69).جنسن (1972,jensen) دریافت که جدا از این که آیا اعتقاد یک فرد موافق یا بر علیه قانون باشد، به همان اندازه که تعداد دوستان منحرف افزایش یابد، احتمال رفتار بزهکارانه بیشتر میشود. تعداد رفتارهای انحرافی در بین افرادی که دو تن یا بیشتر دوست منحرف دارند، 40 درصد بیشتر از افرادی است که هیچ دوست منحرفی نداشتهاند (مجله جرمشناسی، 1976، ص20). تقویت و تایید رفتار بزهکارانه از طریق دوستان، بیشترین تأثیرش را وقتی میگذارد که منبع تقویت رفتارهای غیربزهکارانه نسبت به آن کمتر باشد.
لیندن و هکلر (1973,LindenandHackler)، در بررسیشان نشان دادهاند که دسترسی به دوستان موافق قانون، احتمال بزهکاری را کاهش میدهد. (پیشین، ص35). هوارد بکر (1973,HawardBecker) در مورد اعتقاد جوانان چنین اظهار نظر میکند که جوانان یکباره به طرف موادمخدر نمیروند، بلکه این گروه صمیمی است که آنها را با این مواد آشنا میکند و با توصیفهای مکرری که از اعضای گروه میشنوند به ماهیت، تأثیر و طریقه استعمال آن پی میبرد.
در درون گروه، فرد مواد را میشناسد، به کشیدن آن میپردازد و به آن عادت میکند. در برخی مواقع، گروههای دوستی اعمال غیرقانونی را برای جوان جذاب میکنند و آنان این اعمال را به عنوان تفریح و سرگرمی انجام میدهند؛ برای نمونه به موردی که توسط کلینارد (1974) گزارش شده است، دقت کنید:
«وقتی ما میخواستیم از فروشگاهی چیزی بلند کنیم، همیشه آن را به صورت یک بازی و تفریح درآوردیم. برای مثال، شرط میبستیم چه کسی میتواند در یک روز تعداد بیشتری کلاه بدزدد و یا این که در حضور پلیس چیزی بدزدد و فرار کند. ما همیشه همدیگر را در این راه تشویق میکردیم و به یکدیگر جرأت میدادیم... آن چیزی که من دنبالش بودم تفریح و سرگرمی بود نه خود کالای مسروقه. من آنها را نگه میداشتم و پس از مدتی آنها را به یک مرد یا در کنار پیاده رو میفروختم.
از این به بعد بود که من سرقت به خاطر پول را شروع کردم» (صص180-179).این یافتهها، تئوری معاشرت افتراقی را تایید میکنند: بزهکاری جوانان بیشتر خواهد بود وقتی که تماس با محیط و الگوهای عرفی ضعیف و دسترسی به محیط و الگوهای انحرافی قوی هستند. این وضعیت یعنی معاشرت و تماس با الگوهای بزهکارانه در مناطق حاشیهنشین، شدت مییابد و به همین دلیل بزهکاری جوانان در این مناطق نمود بیشتری مییابد.به نظر ویت (1974,Whyte) نویسنده کتاب جامعهای سرِگذر تراکم بیش از اندازه جمعیت یکی از نشانههای اصلی حاشیهنشینی است. کوچهها و خیابانها انباشته از کودکان و نوجوانان است. روابط دوستانه و گروهی، در همین خیابانها، کوچهها و پیادهروها گسترش مییابد. حاشیهنشینی تنها مشخصه فیزیکی مانند تراکم جمعیت، خانههای کوچک و قدیمی، کمبود امکانات تفریحی و بهداشتی ندارند؛
بلکه دارای یک خرده فرهنگ با مجموعهای از ارزشها و هنجارهای مربوط به خود، میزان بالای بیسوادی، محرومیت از تحصیلات رسمی و جرایم خاص (معمولاً خشونتبار) میباشد.تحقیقات متعدد نشان داده است که جرم، مجرم و قربانی، اغلب در فقیرترین مناطق شهر یا حاشیه شهر پیدا میشوند. یکی از انواع شرارتهایی که توسط برخی ساکنان این محلات صورت میگیرد، نزاعهای گروهی است؛ جوانان محروم با توجه به بدآموزیهای محیط، مرتکب قانونشکنی عمدتا نزاع و سرقت میشوند. اعتیاد نیز در این مناطق نسبت به دیگر مناطق شهری، بسیار بیشتر است. در فرهنگ حاشیهنشینی، غالبا خشونت امری پسندیده و توسل به «زور» عادی تلقی میشود. آشنایی زودهنگام با مسایل و تجربیات جنسی، از دیگر نقاط مشترک این مناطق است.
اگر در مناطق متوسط و بالای شهر نسبت به افراد بزهکار یا ضد اخلاق، برداشت منفی وجود دارد، در مناطق حاشیهنشین عمدتا چنین ملاحظهای وجود ندارد. وضعیت به گونهای است که افراد از یک دیگر حمایت میکنند و از سوی دیگران با افراد بزهکار برخورد نمیشود. ساکنین منطقه مایل هستند با این افراد صلح کنند و یا حداکثر از آنها دوری جویند. بنابراین در مطالعه فرایند بزهکاری جوانان نمیتوان از کارکرد مناطقه حاشیهنشین در این فرایند، چشم پوشی کرد.
طبقه نظریه کنترل، گرچه به احتمال زیاد جوانان بزهکار دارای گروه همسالان بزهکارند، اما احتمال بزهکار شدن جوانانی که به والدین، مدرسه و سایر منابع کنترل اجتماعی دلبستگی دارند، کم است. بنابراین بزهکارترین جوانان دارای گروه همسالان بزهکارند و دلبستگی خاصی به والدین، مدرسه و سایر منابع اجتماعی نیز ندارند و کم بزهکارترین جوانان دارای گروه همسالان سالمی (غیربزهکار) هستند و دلبستگی زیادی به این منابع کنترل اجتماعی دارند. (بیکر، 1377، ص397).از تلفیق دو تئوری کنترل و معاشرت افتراقی میتوان چنین نتیجه گرفت که احتمال گرایش جوانان به الگوهای بزهکارانه و انتخاب افراد بزهکار به عنوان دوست، زمانی افزایش مییابد که جوان به دلایل مختلف تقید و دلبستگی چندانی به عوامل جریان جامعهپذیری و کنترل اجتماعی مانند مربیان و اولیاء و... نداشته باشد.
برخوردهای دفعی با جوانان، طرد آنها، نداشتن دید مثبت نسبت به آنها و بیتوجهی به حس استقلالجویی آنان و برخوردهای قیممآبانه از عوامل مهم در کاهش تقید و بستگی جوانان به جامعه و ارزشهای آن است.نظریه آلبرت کوهن (1982,choen,A.)کوهن مشاهدهگر دقیقی است که توانسته است درباره گروههای زیادی از جوانان خیابانگرد شهرهای بزرگ آمریکا مطالعه کند و از این طریق به تفاوتهایی میان جوانان و بزرگسالان پی ببرد. او با ترکیب آرای جامعه شناختی و روان شناختی به مطالعه بزهکاری جوانان پرداخته است، و سعی کرده است که علل اجتماعی و روانی خاصی که گروهی از جوانان را به رفتار بزهکارانه سوق میدهد توضیح دهد.برای اکثریت افراد، جرم جوان از لحاظ انگیزه و موضوع با جرم بزرگسالان فرق چندانی ندارد.اما کوهن بر این نکته تأکید دارد که جرم جوانان با بزرگسالان از سه جهت متفاوت است:
الف. غیر مادی بودن: اگر مردم چیزی را میدزدند به دلیل آن است که میخواهند آن را بخرند، بپوشند، مصرف کنند و بفروشند و یا چیزی را که میدزدند که در گذشته به شدت طالب آن بودهاند.به هر حال شئی مسروقه وسیلهای است که فرد را به هدفی میرساند و دزدی برای او رفتاری منطقی و سودمندانه است. اما انگیزه اکثر ماجراجوییهای جوانان چنین نیست، حتی اگر شئی مسروقه جنبه سودمندانه داشته باشد.
برای آنان دزدی جدا از مسأله سود و درآمد، نشانه افتخار، مردانگی و به دنبال آن کسب رضایتی عمیق است. دزدی فقط یک راه پاسخ به نیاز جوانان برای کسب مقام است. در خرده فرهنگ بزهکاری این امر کاملاً روشن است که دزدی راهی برای شناساندن خود و اجتناب از تنهایی و مقابله با احساس حقارت است.
ب. توأم با کینهجویی و خشم: رفتار جوانان توأم با نوعی خشم و کینه است، آنها از به هم زدن لذت دیگران و زیرپاگذاشتن تابوهای جامعه لذت میبرند.
ج. نفی هنجارهای اجتماعی: خرده فرهنگ جوانان بزهکار تنها مجموعهای از قواعد نیست، بلکه نوعی از زندگی است که هنجارهای آن متفاوت از هنجارهای جامعه است و حتی در تضاد با آن قرار دارد. به عبارت دیگر جوان بزهکار هنجارهایی را مبنای رفتار قرار میدهد که نقطه مقابل هنجارهای اجتماعی است.جستجوی لذتهای کوتاه مدت، خصیصه دیگر خرده فرهنگ بزهکاری جوانان است.
جوانان خرده فرهنگ بزهکاری به هدفهای درازمدت، به فعالیتهایی که مستلزم برنامهریزی و تنظیم وقت است یا به فعالیتهایی که مستلزم تمرین، مطالعه و کسب مهارتهای خاص باشد علاقهای نشان نمیدهند. اعضای گروه بیآن که برنامه خاصی در سر داشته باشند، گرد هم میآیند، در اینجا و آنجا پرسه میزنند و منتظر فرصت هستند.
به نظر کوهن، مهمترین مسألهای که جوان با آن روبرو است کسب پایگاه اجتماعی است. ارتقای برخی از جوانان که معیارهای مورد انتظار جامعه را ندارند غیرممکن است.
خرده فرهنگ در درون خود معیارهایی برای ارتقا دارد که جانشین معیارهای جامعه و فرهنگ فراگیر است که کسب آنها دشوار نیست. فرض اساسی کوهن این است که جوانان طبقات پایین متوجه پایگاه نازل خود میشوند و این آگاهی آنها را با مسأله ارتقاء مواجه میسازد. آنان برای حل این مشکل باید راهحلهایی بیابند؛ هر راهحلی سود و زیانهایی دارد.یکی از راهحلها چشمپوشی از وقتگذرانی با بچهها در خیابان و قبول شیوه زندگی جوانان ساعی است که هدفشان ارتقای تحصیلی است. زیان این راه، محروم شدن از لذتهایی است که از بودن با بچههای خیابان به دست میآید. توفیق در این راه تلاش و فداکاری بسیاری میطلبد و پاداش آن دراز مدت است.
همچنین مهارتها و تواناییهایی را لازم دارد که جوانان طبقات فرودست معمولاً واجد آن نیستند؛ نظیر بیان خوب، نمرههای تحصیلی خوب و عادات مطلوب اجتماعی. با وجود این تعداد معینی از جوانان این طبقه وارد میدان رقابت با جوانان مراتب بالاتر میشوند و پایگاه خود را ارتقاء میدهند. این انتخاب از سوق یافتن جوان به الگوهای بزهکارانه جلوگیری میکند.راهحل دیگری که جوانان طبقات فرودست انتخاب میکنند، انتخاب شیوه زندگی خیابانگردی به صورت نسبتا طولانی است.
از این طریق، جوان از بودن در کنار جوانانی که مشابه او هستند احساس آرامش میکند. جوانان این گروه، برخلاف جوانان بزهکار، روابط مطلوب را با همسالان و حتی بزرگسالان طبقه خود قطع نمیکنند و راه ارتقاء به مراتب بالاتر را برخود نمیبندند.راه حل دیگر مشکل کسب پایگاه اجتماعی، انتخاب شیوه زندگی بزهکارانه است.
ویژگی مهم این خرده فرهنگ طرد ارزشها و هنجارهای اجتماعی مورد قبول اکثریت جامعه است.
از آنجا که گروههای اجتماعی دیگر، پایگاه چنین جوانانی را تایید نمیکنند، فقط در درون گروه بزهکار است که جوان پایگاه پیدا میکند. به این ترتیب وی هر روز بیشتر به گروه خود تکیه میکند، زیرا خارج از گروه، پایگاه اجتماعی او به شدت کاهش مییابد.به نظر کوهن آنچه جوانان را برای قبول راهحلهای دوم و سوم آماده میکند شکست در ارتقاء از راههای مطلوب اجتماعی است.
به عبارت دیگر آنچه جوان را به سوی خرده فرهنگ بزهکاری سوق میدهد، مشکل کسب پایگاه اجتماعی است که در اصل، ارزشهای جامعه برای جوان پدید میآورد. وقتی جامعه انتظارات واحدی از جوانانی دارد که تواناییهای آنها برای پاسخ یکسان نیست، آنهایی که توانایی پاسخ را دارند بهنجار و کسانی که آن معیارها را مانع ارتقای خود میبینند کژ رفتار میشوند. (کوهن، 1982، به نقل از سخاوت، صص85-74).نظریه دیوید ماتزا (1982,davidmatza)طرفداران نظریه «خرد فرهنگ بزهکاری» مدعیاند که جوان بزهکار دارای مجموعهای از ارزشها و عقاید است که موافق کژ رفتاری است. به نظر آنها همه اعضای خرده فرهنگ بزهکاری یا گروه بزهکار، آن ارزشها را کاملاً پذیرفتهاند و به آنها اعتقاد دارند.
اما ماتزا نظر دیگری دارد و معتقد است که جوان به ارزشهای بزهکارانه کاملاً دل نمیبندد، بلکه سبت به ارزشهای دو گروه حالتی میانه دارد. اگر آنان واقعا به ارزشهای بزهکاری کاملاً دل بسته باشند به هنگام دستگیری نباید احساس خطا و ندامت کنند. عکسالعمل آنها باید به صورت اعتراض برضد غیرعادلانه بودن قوانین جامعه باشد و نسبت به قواعد جامعه ابراز تنفر کنند؛ در حالی که اکثر بزهکاران جوان از عمل بزهکارانه خود احساس گناه و خطا میکنند و ابراز ندامت میکنند.
همچنین مشاهدات ماتزا نشان میدهد که جوان برای افراد مطیع قوانین جامعه احترام قایل است. جوان افراد ریاکار و دورو را زود میشناسد و افراد واقعا پرهیزکار، نظیر مادر سادهدل و پارسای خود، را میستاید. جوان بزهکار کسانی را که تابع قانون هستند نادرست و ضدارزشهای خود نمیداند. همچنین در بسیاری موارد درستی نظام هنجاری متعارف جامعه را میپذیرد. همه این شواهد نشان میدهد که ارزشهای اجتماعی در جوان درونی شده است و او حداقل تا حدودی به هنجارهای اجتماعی پیوسته میماند و همین پیوستگی باعث میشود هنگامی که به کجروی دست میزند، احساس گناه میکند.
حال این سوال پیش میآید که چگونه جوانان که تا حدودی هنجارهای اجتماعی را درونی کردهاند، آنها را نقض کرده و اعمال بزهکارانه مرتکب میشوند؟ماتزا سعی میکند با کشف فنون خنثیسازی این سؤال را پاسخ دهد. رمز اصلی پاسخ به این سؤال آن است که قواعد و هنجارهای اجتماعی ضمن آن که راهنمای شایسته اعمال آدمیاند، اما اجرای آنها به شرایط زمان، مکان، خصوصیات فرد و مقتضیات اجتماعی مربوط میشود؛ مثلاً مصادره و توزیع کالای کمیاب در زمانی که جامعه نیازمند آن است به نظر بسیاری امری صحیح محسوب میشود، در حالی که در وضعیت عادی جامعه، تصرف در اموال مردم عملی ناپسند است.
به نظر ماتزا اکثر جرایم جوانان مواردی است که جوان برای آن توجیهاتی دارد که از نظر او معتبر است، اما نظام حقوقی جامعه آن را معتبر نمیشناسد. این توجیهات با عنوان دلیل تراشی شناخته شده است که قبل از وقوع فعل آموخته میشوند و راه را برای فعل بزهکارانه هموار میسازد. مقابله با فشار منعهای اخلاقی و نفی آنها در ابتدا و قبل از جرم لازم است.
جوان باید احساس کند قانونشکنی او چیزی جدا از ضوابط اجتماعی در شرایط خاص (همانند توجیهی که برای مصادره و توزیع اموال یا کالای افراد، در موقعیتهای خاص از سوی حکومت ارایه میشود) نیست و این کار زیانی متوجه تصویری که از خود دارد نمیکند. در این حالت جوان هم قانون را رعایت میکند و هم آن را میشکند. چنانچه عمل او در آن موقعیت درست نباشد، حداقل، قابل قبول است.
ماتزا راههایی را که جوان عمل خود را توجیه میکند «فنون خنثیسازی» مینامد. یادگیری این فنون راه را برای ورود به کجروی باز میکند:الف. فن انکار مسئولیت اگر جوان بتواند مسئولیت خود را در ارتکاب جرم تکذیب کند، میتواند مانع از آن شود که دیگران ارزشهای درونی شده او را سرزنش کنند.
در این فن جوان میخواهد اثبات کند که عمل او نتیجه نیروهایی است که خارج از اراده اوست. مانند وجود والدین خشن و بیمهر، دوستان فاسد یا محیط زندگی آلوده. او در واقع خود را مانند یک توپ بازی میپندارد که بیآن که اختیاری داشته باشد درموقعیتهای مختلف قرار میگیرد. از این طریق جوان خود را از فشار هنجارهای اجتماعی آزاد میکند و به کژروی خود همچون تهاجم مستقیم علیه هنجارهای اجتماعی نمینگرد.
ب. فن انکار صدمه و زیانشدت صدمه و زیانی که بر مردم وارد میشود اساس قضاوت مردم درباره شدت نادرستی رفتار قرار میگیرد. جوان با انکار صدمه و زیان و یا ناچیز خواندن آن از شدت نادرستی عمل خود میکاهد. مانند این که گفته میشود که خسارت بر کسی وارد شده است که به راحتی قادر به جبران آن است. دزدی اتومبیل نوعی «امانت» و نزاع بین جمعی بین اعضای گروه را نزاع خصوصی یا شوخی تعریف میکنند.
در شیوه انکار صدمه و زیان، رابطه مابین عمل و نتیجه آن گسسته میشود.
همانطور که مدرسه در برخی اوقات غیبتهای غیرموجه و خرابکاریهای جوان را شیطنتهای جوانی به شمار میآورد و با اغماض به آنها مینگرد، جوان با انطباق عمل خود با این دسته هنجارهای اجتماعی نشان میدهد که عمل او مخالفت کامل با هنجارهای اجتماعی نیست، بلکه عملی است که در موارد خاص قابل اغماض است.
ج. فن انکار قربانی بودن قربانیدر این حالت جوان مسئولیت عمل بزهکارانه خود را میپذیرد و حاضر میشود زیان و صدمه آن را هم برعهده گیرد، اما از سوی دیگر عمل خود را عملی تلافیجویانه به منظور اجرای عدالت جلوه میدهد. صدمه و زیان جنبه مجازات دارد، مجازات کسی که قصد تهاجم داشته است یا پایش را از گلیمش درازتر کرده است. در این حالت جوان خود را به جای انتقام گیرنده و قربانی را به جای متخلف قرار میدهد.
تخریب علیه معلمی که عادل نیست و دزدی از مغازهداری که مردم را فریب میدهد از جمله مواردی است که از نظر جوان دفاع از حقوق مردم و تنبیه متجاوز به شمار میآید. جوان در واقع خود را در قالب فردی میبیند که کارش احقاق حقوق مردم است و در اینراه قانون را میشکند بزهکار تلقی میشود.
د. فن محکوم کردن محکوم کنندگانجوان با استفاده از این فن توجه جامعه را از عمل خود دور میکند و متوجه عمل کسانی میسازد که او را محکوم میکنند. محکوم کننده را فردی ریاکار و عمل او را منبعث از کینههای شخصی میخواند.
مثلاً پلیس را فاسد، معلم را اهل تبعیض و والدین را کسانی توصیف میکند که همه مشکلات خود را سر بچهها خالی میکنند. در اینجا نیز بحث از درستی یا نادرستی این شیوه استدلال نیست، آنچه مهم است این است که جوان با حمله به حافظان قانون از زشتی عمل خود میکاهد و کمتر خود را قابل سرزنش میبیند.ماتزا معتقد است شیوههای خنثیسازی آنقدر نیرومند نیست که مانع دخالت هنجار و ارزشهای درونی شده و عکسالعمل جامعه در مقابل جوان بزهکار حذف شود.
زیرا همانطور که اشاره کردیم وقتی که نمایندگان نظارت بر جامعه، جوان بزهکار را مواخذه میکنند، احساس خطا و پشیمانی میکند؛ همچنین جامعه در برابر این توجیهات، از مقابله با جوان بزهکار و مجازات وی چشمپوشی نمیکند. ماتزا همچنین تأکید میکند که برخی جوانان نیز ممکن است چنان از جامعه دور افتاده باشند که برای ورود به جرگه بزهکاران و ارتکاب اعمال بزهکارانه نیاز به این شیوههای توجیه نداشته باشند. با وجود این نظر ماتزا این است که این فنون اثر
نظارتهای اجتماعی را کاهش میدهد و چگونگی ورود به جرگه بزهکاران را بیان میکند.
(سخاوت، 1374، صص92-85).
خانواده و بزهکاری جوانان چگونگی روابط خانوادگی در درون گروههای طبقات اجتماعی بهترین پیشبین رفتار
بزهکارانه است. روشهای منضبط کردن کودکانی که در آینده بزهکار شدهاند، سست، غیرمعقول و یا بسیار سختگیرانه و معمولاً همراه با تنبیه بدنی بوده است و کمتر در مورد رفتار نادرست کودک با او گفتگو شده است. به عبارت دیگر بین شیوههای ناصحیح تربیت فرزندان در دوران کودکی و گرایش آنان به اعمال بزهکارانه در سنین نوجوانی و جوانی ارتباط عمیقی وجود دارد.تحقیقات نشان میدهد که یکی از عوامل مؤثر در بزهکاری نوجوانان و جوانان، عدم نظارت والدین است.
مطالعهای در انگلستان نشان داد که یکی از متغیرهای خانوادگی که با بزهکاری ارتباط بسیاری دارد، عدم نظارت والدین بر فرزندان است. به این معنا که مثلاً والدین از نوجوان نمیپرسند که به کجا میرود، با چه کسانی به سر میبرد و چه موقع به خانه بازمیگردد و نمیدانند که نوجوان اغلب اوقاتش را چگونه و در کجا میگذراند (ویلسون، 1982، به نقل از پاول هنری ماسن و دیگران، ص617).
خانوادههای فرزندان پرخاشگر و بزهکار در خانه مقررات کمتری دارند؛ والدین بر فعالیتهای نوجوان نظارتی ندارند؛ آنان با رفتار غیرقابل قبول جوان برخورد قاطعانهای ندارند و نمیدانند چه راههای مؤثری برای کنار آمدن با تضادهای خانوادگی وجود دارد.
این والدین اغلب با هم ارتباط و درک متقابل ندارند و محبتی بین آنان وجود ندارد. معمولاً بین بزهکاران و والدینشان خصومت متقابل وجود دارد، انسجام خانوادگی وجود ندارد، والدین در مورد فرزندان سهلانگاری میکنند، به آنان بیاعتنا هستند و اختلاف عقیده دارند. از هم پاشیدگی خانوادهها و میزان وقوع بالای بزهکاری با هم ارتباط دارند.
البته در عین حال مطالعات نشان میدهد که احتمال بزهکاری نوجوانان در خانوادههایی که از هم پاشیده نیستند ولی خصومت متقابل، بیاعتنایی و بیاحساسی بین اعضای آن وجود دارد بیشتر است تا در خانوادههایی که از هم پاشیدهاند (معمولاً فقط تشکیل شده از مادر و بچهها) و محبت متقابل و حمایت بین اعضای آن حاکم است.ریموند گسن (1988) در کتاب ارزشمند خود «جرمشناسی نظری» تأثیر خانواده را در شکلگیری شخصیت جوان بزهکار، به دو نحو مختلف تقسیم میکند:
الف. نفوذ یا تأثیر مستقیم: خانواده هنگامی که والدین یا یکی از آنها بزهکار یا فاسدالاخلاق هستند، تأثیری جرمزا و مستقیم روی کودکان و نوجوانان اعمال میکند. این نفوذ اصولاً از دو منبع ناشی میشود: یکی یادگیری خشونت در خلال خشونتهای داخل خانواده و دیگری اکتساب از راه تقلید بزهکاری از سبک زندگی والدین یا یکی از آن دو.
ب. نفوذ غیرمستقیم: تعداد بزهکارانی که شکلگیری ضد اجتماعی مشخصی در خانواده اصلی خود یافتهاند، اندک است. در بیشتر موارد خانواده نقشی غیرمستقیم در گرایش فرد به اعمال بزهکارانه، ایفا میکند. محیط خانوادگی اگرچه اخلاقا سالم باشد یعنی والدین بزهکار نباشند اما میتواند تأثیر قطعی در شکلگیری شخصیت نوجوان بزهکار داشته باشد و آن در صورتی است که خانواده حداقل محبت و تربیت لازم برای اجتماعی شدن به هنجار را به فرزند خود ندهد. خانواده در فرضهای زیر احتمالاً موجبات بزهکاری کودک و نوجوان را فراهم میسازد:
1. رها کردن کودک از زمان ولادت و عدم مراقبتهای مستمر2. جدایی مادر از کودک
3. غیبت پدر در خانواده در زمانی که قدرت او باید قدرت مادر را تعدیل کند.
4. تعارض و نفاق بین والدین که به حد وخامت گراییده باشد.
5 افراط در سهلگیری یا به عکس خشونت افراطی و سختگیری بیش از حد از سوی
والدین (گسن، 1988، ص181-179).
توجه به کانون خانواده و شیوههای تربیتی از این لحاظ اهمیت مییابد که تاکید بر «مناطق جرمخیز» و «حاشیهنشین» نمیتواند به طور کامل بزهکاری جوانان را تبیین کند؛ زیرا در این مناطق نیز جوانان مخالف با الگوهای بزهکارانه و اعمال جنایتآمیز، کم نیستند.
گلوگ (Gluech) در مطالعهای 500 نفر جوان بزهکار را با 500 نفر جوان غیر بزهکار که از لحاظ سن و هوش و ناحیه سکونت همانند بودند، مقایسه کرد. این مطالعه روشن ساخت که اولاً اشکالات روانی مانند اختلاف نیروی جسمانی و نظایر آن، اختلاف بین دو گروه را توجیه نمیکند و به علاوه جوانان بزهکار بیشتر از خانوادههای مهاجر بودند و یا خانوادههایی که تنها یکی از والدین حیات یا حضور داشت و یا آن که در خانوادههایی که پدر کار مرتبی نداشت و یا در خانوادههایی که اعتیاد به الکل رواج داشت (مسماواتی، آذر، ص192). نتایج تحقیق گلوگ نشان میدهد که اگرچه جنایت در برخی از نواحی رواج زیاد دارد،
با این همه تنها مختص جوانانی است که از لحاظ خانوادگی وضع رضایت بخشی ندارند و سابقه خانوادگی آنان طوری است که تحت نظارت نبوده و محیط زندگیشان طوری است که کارهای ناپسند را امری عادی میدانند.اعتیاد به عنوان یکی از جرایم جوانان تا اندازه زیادی بستگی به روابط آنها با والدینشان دارد. در مورد فرزندان والدینی که دارای روحیه دموکراتیک، احترامآمیز و پذیرا باشند و امکان رشد تدریجی استقلال در فرزندان خود را
فراهم میآورند، خطر اعتیاد عموما کم است. در مورد فرزندان والدینی که رابطه محبتآمیز نداشتهاند و نسبت به فرزندان خود بیتوجه بودهاند و یا از سوی دیگر، رفتاری اقتدارآمیز و خصمانه داشتهاند، خطر مصرف موادمخدر بیشتر است. از نظر اکثر کسانی که با نوجوانان کار میکنند مهمترین خطر این نیست که نوجوانی گاهی اوقات در مجلسی با دوستان برای تفریح حشیش یا تریاک مصرف کند.
بلکه وضع وقتی خطرناک میشود که نوجوانی به صورت مکرر در واکنش به احساس ناامنی، فشار، آشفتگی روانی، احساس حقارت و طردشدگی و احساس بیهویتی، تعارض با والدین و یا مشکلات زندگی روزمره به موادمخدر روی میآورد. شمار بسیاری از نوجوانان آسیبپذیر گمان میکنند که به خاطر تفریح یا تجربه موادمخدر مصرف میکنند اما به زودی درمییابند که مصرف این مواد تکیهگاه روانی آنها در میآید و نمیتوانند آن را کنار بزنند. (مانسن و دیگران، 1378، صص608-606).
جلوگیری از بزهکاری و درمان آنروشهای مختلفی برای جلوگیری و درمان بزهکاری وجود دارد، از جمله روان درمانی و مددکاری با خانواده، مددکاری با جوانان و کانون اصلاح. در اغلب موارد، نتایج چندان موفق از کار درنیامده است. البته، غالب برنامهها عمدتا برای جوانانی است که مدتهاست اشکالاتی جدی دارند.
این خدمات خیلی دیر به جوانان عرضه میشود و چندان فایدهای هم ندارد.شواهد به قدر کافی حاکی از آن است که نشان میدهد که زندانی شدن بزهکاران در کانونهای اصلاح معمولاً وضع را بدتر میکند. اینگونه مؤسسات جوان را دچار مشکلات روانی کرده و او را با تجارب تلخی مواجه میکند؛ تجاربی که غالبا شامل سوء استفاده جنسی و بدنی از سوی سایر همسالان و بزرگسالان است. اینگونه مؤسسات هیچگونه کمک روانی، تربیتی یا شغلی فراهم نمیکنند و اگر هم بکنند بسیار کم است، اینگونه مؤسسات بیشر نوجوانان را آماده میکنند تا جنایتکار شوند. (پریسکات، 1981، به نقل از ماسن، ص618).در حال حاضر روشهای رفتار درمانی بیشترین تأثیر را در درمان بزهکاران دارد.
یکی از روشهای موثر درمان بزهکاران که در آمریکا اجرا میشود این است که گروههای کوچکی از آنان (کمتر از ده نفر) در خانههایی به سرپرستی کسانی که مهارتهای لازم را دارند جای میدهند. جو گرم و صمیمانه خانه در تضاد با فضای سرد مدرسه یا خانواده فرد بزهکار است و این امکان را به وجود میآورد که به آنان توجه و نظارت لازم بشود. پسران نوجوانی که برطبق این برنامه پیش میرفتند در مقایسه با نوجوانانی که دوره کار آموزشی داشتند، دست کم در کوتاه مدت کمتر مجددا مرتکب جرم میشوند و نمرههای بهتری میگرفتند. در ضمن این آزمایش ما را متوجه متغیر مهمی میکند و آن کیفیت رفتار مراقبت کنندگان از بزهکاران است (پیشین، ص620-619).
از مباحث نظری و تحقیقات اخیر میتوان به نکات زیر، به عنوان راهحل یا عوامل کاهش نرخ بزهکاری جوانان و نوجوانان توجه کرد : در طولانی مدت چندان امیدی به حاصل روشهای درمانی نمیتوان بست، مگر این که تأکید آن بر تغییر محیط زندگی فرد و نیز تغییر الگوهای موجود در رابطه والدین و فرزند باشد ؛ در هنگام کمک به فرد بزهکار، باید مهارتهای اجتماعی بزهکار را در حل مشکل افزایش داد و صرفا متوجه سرکوب رفتار منحرف نباشیم؛
چنین تلاشهایی در صورتی موفقیتآمیز خواهد بود که از همان سالهای اولیه زندگی شروع شود و بخشی از یک برنامه طولانی و عظیم باشد که شامل مراقبت کلی جسمانی، روانی و آموزشی باشد؛بدون شک حل مشکل تنها محدود به توجه به گروههای خُرد مانند خانواده و دوستان نمیشود؛ سیاستهای کلان دولت جهت مقابله با جرایم، رفع تبعیض، کاهش بیکاری، مبارزه با ظواهر فساد، مقابله با مهاجرتهای بیرویه و... نیز دارای اهمیت بسزایی است.
فهرست منابع :
1. لاگری، جین چالرز (1380)، «دوره جوانی در اروپا: الگوهای فرهنگی گذار»، فصلنامه نمایه پژوهش، سال پنجم، ش17.
2. کمالی، افسانه (1380)، «مفهوم جوانی جمعیت و آثار اقتصادی اجتماعی مترتب بر آن»، منبع فوق.
3. سخاوت، جعفر، «جامعهشناسی انحرافات اجتماعی»، انتشارات پیام نور، 1374.
4. بست، ژان میشل، «جامعهشناسی جنایت»، ترجمه فریدون وحیدا، انتشارات آستان قدس رضوی، 1372.
5 ماسن، پاول هنری و دیگران، «رشد و شخصیت کودک» ترجمه مهشید یاسایی، نشر مرکز، 1378.
6. گسن، ریموند «جرمشناسی نظری» ترجمه مهدی کینیا، ناشر مجمع علمی و فرهنگی مجد، 1374.
6. مساواتی، آذر، مجید «مبانی جامعهشناسی» انتشارات احرار (بدون تاریخ)
7. clinard, marshall, Sociology of deviant behavior , 1974.
8. sage publications, Criminology magazine, vol 14 may 1976
مرسی که سرزدی شماهم لینک شدی
خاهش می کنم
تشکر
چرا اینقد متنای شما طولانیه؟؟
سلام باشه بعد ازین سعی می کنم کوتا باشه

ببخشید
عکس پرشین بلاگ؟؟
مث من که برعکس شدم
کو کجاست؟
چرا من نمیبینم؟
فک کنم اشتباه شده
نه شمابرکه فکرنکنم شاید من زیادی می بینم
ولی یه عکس است که خیلی توذوق می زند
سلام
راستی رمز روخواسته بودی زیاد چیزخاصی نیست رمز گذاشتم چون خودم ضایع بازی دراوردم ونتونستم فرار کنم براهمینه بعدم غلط تایپی زیاددارم اگه اشتباه نگیری چون زینب گفت عجله ای نوشتم نمیدونم جمله هام درسته یانه رمزشمsalam
خیلی ممنون
_*-:¦:-*_____0?0?____?0?0
__*-:¦:-*____0?0000?___?000?0
_*-:¦:-*____0?0000000?000000?0
_*-:¦:-*____0?00000000000000?0
__*-:¦:-*____0?000000000000?0
____*-:¦:-*____0?00000000?0
______*-:¦:-*_____0?000?0
_________*-:¦:-*____0?0
______________,*-:¦:-*تقدیم به تو
_______________,*-:¦:-*
___0?0?_____?0?0,*-:¦:-*
_0?0000?___?0000?0,*-:¦:-*
0?0000000?000000?0,*-:¦:-*
0?00000000000000?0,*-:¦:-*
_0?000000000000?0,*-:¦:-*
___0?00000000?0,*-:¦:-*
_____0?000?0,*-:¦:-*
_______0?0,*-:¦:-*
_____0,*-:¦:-*تقدیم به شما
____*-:¦:-*_____0?0?____?0?0
__*-:¦:-*____0?0000?___?000?0
_*-:¦:-*____0?0000000?000000?0
_*-:¦:-*____0?00000000000000?0
__*-:¦:-*____0?000000000000?0
____*-:¦:-*____0?00000000?0
______*-:¦:-*_____0?000?0
_________*-:¦:-*____0?0
______________,*-:¦:-*
_______________,*-:¦:-*
___0?0?_____?0?0,*-:¦:-*
_0?0000?___?0000?0,*-:¦:-*
0?0000000?000000?0,*-:¦:-*
0?00000000000000?0,*-:¦:-*
_0?000000000000?0,*-:¦:-*
___0?00000000?0,*-:¦:-*
_____0?000?0,*-:¦:-*
_______0?0,*-:¦:-*
_____0,*-:¦:-*
____*-:¦:-*_____0?0?____?0?0
__*-:¦:-*____0?0000?___?000?0
_*-:¦:-*____0?0000000?000000?0
_*-:¦:-*____0?00000000000000?0
__*-:¦:-*____0?000000000000?0
____*-:¦:-*____0?00000000?0
______*-:¦:-*_____0?000?0
_________*-:¦:-*____0?0
______________,*-:¦:-*
مرسی ممنون
_________***__*_**** ___________
____________**__**_____* __________
___________***_*__*_____* _________
__________****_____******** ____
_________*****______**_*______** __
________*****_______**________*_**
________*****_______*_______* _____
________******_____*_______* ______
_________******____*______* _______
__________********_______* ________
__***_________**______** __________
*******__________** _______________
_*******_________* ________________
__******_________*_* ______________
____**___*_______** _______________
___________*_____*__* _____________
_______****_*___* _________________
_____******__*_** تقدیم به وبلاگ زیبای تو..........
____*******___** __________________
____*****______* __________________
____**_________* __________________
_____*_________* __________________
_____________*_* __________________
______________** __________________بیا که منتظرما زود
باسلام دست شمادردنکندخیلی زحمت میکشیدوبلاگ قشنگ ودرحدخودکاملی دارید.جسارتامطالب رابصورت خلاصه ودربخشهای مختلف ارائه بدهیداینهاامانتهائی هستندکه نبایددرخرج کردن آنهاعجله کنیم مخصوصاباتوجه به روحیه تازه طلبی جوانان،اگربتدریج وخلاصه وارمطالب عرضه شوندتازگی خودرابیشترحفظ خواهندکرد.موفق باشید-ستایش حق
http://haiatmaqol.blogsky.com
خاهش می کنم وظیفه است شما لطف دارین
بلی فرمایشات شما کاملا درست است حتما بعدازین این کارراخاهم کرد خیلی ممنون ازین که نظرلطف تون راگفتین واین نظرات بسیارکمک کننده است وممنون ازشما دوست عزیز موفق باشید
salam doste khobam
ras mige matalebet tolanie
man shomaro milinkam shoma ham maro belink
rasti be webam sar mizani?????????
سلام دوست عزیزم
خیلی ممنون که به من سرزدین خیرمقدم
چراباید سرنزنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟